برگه:RobaiyatKhayyamForoughi.pdf/۱۰۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

۱۲۰

  با سروقدی تازه‌تر از خرمن گل از دست منه جام می و دامن گُل  
  زان پیش که ناگه شود از باد اجل پیراهن عمر ما چو پیراهن گُل  

۱۲۱

  ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم وین یکدم عمر را غنیمت شمریم  
  فردا که ازین دیر فنا درگذریم با هفت هزار سالگان سربسریم  

۱۲۲

  این چرخِ فلک که ما در او حیرانیم فانوس خیال ازو مثالی دانیم  
  خورشید چراغدان و عالم فانوس ما چون صُوَریم کاندر او حیرانیم  

۱۲۳

  برخیز ز خواب تا شرابی بخوریم زان پیش که از زمانه تابی بخوریم  
  کاین چرخ ستیزه‌روی ناگه روزی چندان ندهد زمان که آبی بخوریم  
۱۰۱