سوار اتومبیل که شدیم باز ارباب گفت:
«کاوهٔ آهنگر و گودرز از اصفهان بودهاند، اصفهان مـردم زیرک و هشیار دارد، اگر در دنیا چهار نفر شخص مهم است دو نفرش اصفهانی است، مردمش صنعتگرند و چون سپاهی بودهاند از اینجهت سپاهانش گفتهاند.»
پیدا بود، این جملهٔ آخر را از روی کتاب حفظ کرده بود. اتومبیل در جاده پهن صاف تند کرد، امامزاده جعفر با گنبد فیروزهایرنگش از پشت سر ما گذشت، من حساب آخرین رشتهکوه سه ده را داشتم.
همینطور که نزدیک میشدیم، کمکم شهر اصفهان نمایان میشد سبزهها، درختها، باغ، کشتزار، برج کبوتر، کرتبندی، آبیاری زمین ماسه دروشده، کشاورزانیکه زیر آفتاب پهلوی یکدیگر ایستاده و زمین را زیرورو میکردند، گلهای خشخاش در اولین وهله، اصفهان شهر فلاحتی درجهاول بنظر میآید که فلاحت در آن از روی قاعدهٔ علمی و دقت کامل انجام میگیرد، همانطوریکه در شهرهای فلاحتی اروپا دیده میشود. شاید اصفهان نمونهای از آبادیهای دوره ساسانیان را نشان میدهد و چنانکه در ایران باستان معمول بوده رعیت اصفهان کشاورزی را وظیفهٔ مقدس خودش میداند.
مدتی از کنار سبزیکاریها، درختها، دیوارهای بلند قلعهمانند و گنبدهای خراب گذشتیم تا بدروازهٔ دولت شهر رسیدیم. ولی هیچ سردر و نشانی جز بنای کوچکی که برای مأمور جواز بود دیده نمیشد. در خود شهر دکانهای معمولی و مسجدهای