برگه:Parvindoxtaresāsān.pdf/۳۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۳۹
پروین دختر ساسان

پرده را میکشد میدهد بدست رفیقش. عرب سومی چیزها را می‌گذارد کنار اطاق، بدختر نگاه میکند، خنده‌ای بلند کرده جلو میرود به رفقای خودش اشاره میکند. دست میاندازد گردن‌بند او را پاره میکند، میگذارد در جیبش. میخندد دست میزند زیر چانهٔ دختر.

بهرام از گوشه اطاق خودش را میاندازد میان عرب و پروین و دست او را پس میزند.

هر چهار نفر با هم – لنقتلهم – لتقتلهم.

عرب سومی – لااریدان الوث سیفی فی دماء هذه الکلاب النجسة.

دومی – بیده حق.

چهارمی – سیموتون جمیعاً ماعدا الفتاة.

عرب دومی – ارم هذا لکلب الی الخارج و اقطعه نصفین.

۴

دو نفر دیگر چیزها را بزمین گذاشته بهرام را میگیرند یا مشت و لگد، زخم شمشیر میزنند او را از اطاق بیرون کشیده در دالان میاندازند. صدای زمین خوردن او شنیده میشود. فریاد میزند ناله می‌کشد خفه میشود. دختر بیهوش شده روی تختخواب پدرش میافتد.

چهره‌پرداز با صدای خراشیده و لرزان فریاد میزند – با دختر من! جگرپارهٔ من چکار دارید؟ هرچه میخواهید ببرید خانهٔ من مال شما مرا بکشید... باو دست نزنید.. او بکسی کاری نکرده، کسی را نیازرده این دخترم است.. از من جدا نکنید، همهٔ امید و میوه زندگانی منست دست بسوی