خودشان ندارند مگر زبان دراز و شمشیر. هنوز در شهرها شورش برپاست نهاینکه من آزمودهتر هستم؟ پیشآمدهای روزگار است نباید ناامید شد.
پرویز – پس از جنگ نهاوند و شکست ایرانیان کشته شدن سرداران بزرگ و از هم گسیختن سپاهیان بخت ما واژگون شد پرچم کاوه بدست آنان افتاد.
چهرهپرداز – تازیها را تنها چیزیکه پیروزمند میکند کیش آنهاست که برایش شمشیر میزنند. سرداران آنها گفتهاند اگر بکشید یا کشته بشوید میروید به بهشت پس از آن هویوهوس آنهاست برای بچنگ آوردن زنان ایرانی، پول و خوشیها از چپو و کشتار هیچ باکی ندارند و بهشت را روی زمین دیدند این مردمانی که زیر آفتاب سوزان عربستان سوای سوسمار و خرما چیز دیگری گیرشان نمیامد، همه خوشیها را در ایران چشیدند مرزوبوم آبادیها و کشتزارها را ویران کردند، سراها بارگاههای شاهنشاهی همه بیغوله و پناهگاه جغد و بوم شد... آتشکدهها را با خاک یکسان کردند همه نامههای ما را سوزانیدند چون از خودشان هیچ نداشتند دانش و هستی ما را نابود میکنند تا بر آنها برتری نداشته باشیم و بتوانند کیش خودشان را بهآسانی در کله مردم فروبکنند... همه آن فر و شکوه نیست و نابود شد. شهرهای پیشین را کسی نمیشناسد گویا مرغان هوا ترسیده بکشورهای دیگر رفتهاند... بوستانها پایمال شده مردهها روی زمین خوابیدهاند... دیگر در بتههای گل سرخ پرندگان آشیانه نمیسازند. آسمان