برگه:Parvindoxtaresāsān.pdf/۱۱۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

‍۱۲۱
مرگ

را یکسان میکند: نه توانگر میشناسد نه گدا، نه پستی نه بلندی و در مغاک تیره آدمیزاد، گیاه و جانور را در پهلوی یکدیگر میخواباند، تنها در گورستان است که خونخواران و دژخیمان از بیدادگری خود دست میکشند، بی‌گناه شکنجه نمیشود، نه ستمگر است نه ستمدیده، بزرگ و کوچک در خواب شیرینی غنوده‌اند. چه خواب آرام و گوارائی است که روی بامداد را نمی‌بینند، دادوفریاد و آشوب و غوغای زندگانی را نمی‌شنوند. بهترین پناهی است برای دردها، غمها، رنجها و بیدادگریهای زندگانی. آتش شرربار هوی‌وهوس خاموش میشود. همهٔ این جنگ‌وجدالها، کشتارها، درندگیها، کشمکشها و خودستائیهای آدمیزاد در سینهٔ خاک تاریک و سرد و تنگنای گور فروکش کرده آرام میگیرد.

اگر مرگ نبود همه آرزویش را میکردند، فریادهای ناامیدی بآسمان بلند میشد، بطبیعت نفرین میفرستادند. اگر زندگانی سپری نمیشد چقدر تلخ و ترسناک بود. هنگامیکه آزمایش سخت و دشوار زندگانی چراغهای فریبندهٔ جوانی را خاموش کرده، سرچشمهٔ مهربانی خشک شده، سردی، تاریکی و زشتی گریبان‌گیر میگردد، اوست که چاره میبخشد، اوست که اندام خمیده، سیمای پرچین، تن رنجور را در خوابگاه آسایش مینهد.

ای مرگ! تو از غم و اندوه زندگانی کاسته بار سنگین آنرا از دوش برمیداری، سیه‌روز تیره‌بخت سرگردان را سروسامان میدهی.، تو نوشداروی ماتم‌زدگی و ناامیدی میباشی، دیدهٔ سرشگبار را خشک میگردانی. تو مانند مادر مهربانی هستی