برگه:Parvindoxtaresāsān.pdf/۱۲۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

۱۲۲
مرگ

که بچهٔ خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش کشیده، نوازش میکند و میخواباند، تو زندگانی تلخ، زندگانی درنده نیستی که آدمیان را بسوی گمراهی کشانیده و در گرداب سهمناک پرتاب میکند، تو هستی که به دون‌پروری، فرومایگی، خودپسندی، چشم‌تنگی و آز آدمیزاد خندیده پرده بروی کارهای ناشایستهٔ او میگسترانی. کیست که شراب شرنگ‌آگین تو را نچشد؟ انسان چهرهٔ تو را ترسناک کرده و از تو گریزان است، فرشتهٔ تابناک را اهریمن خشمناک پنداشته! چرا از تو بیم‌وهراس دارد؟ چرا بتو نارو و بهتان میزند؟ تو پرتو درخشانی اما تاریکیت میپندارند، تو سروش فرخندهٔ شادمانی هستی اما در آستانه تو شیون میکشند، تو فرستادهٔ سوگواری نیستی، تو درمان دلهای پژمرده میباشی ، تو دریچهٔ امید بروی ناامیدان باز میکنی، تو از کاروان خسته و درماندهٔ زندگانی مهمان‌نوازی کرده آنها را از رنج راه و خستگی میرهانی، تو سزاوار ستایش هستی، تو زندگانی جاویدان داری...