آن دنیا میوزد و ابرها را با خود میبرد و باران میبارد تا دریائی گردد و از کف آن صدفی متولّد شود که ارواح بدان بپیوندند و پس از فرو رفتن آب ازان انسان بوجود آید؛ و کسانی از ایشان هستند که گمان میکنند در این عالم انسانی از دنیای دیگر فرو میافتد و از تنهائی خود دچار وحشت میگردد، و از اندیشهٔ او زوجی برای وی بوجود میآید و نسل از آن دو آغاز میشود.
ابوریحان بیرونی در کتاب دیگر خویش، الآثارالباقیه، نیز ایرانشهری را یاد کرده است و دو مطلب از قول او آورده است، یکی (ص ۲۲۲) اینکه او گفته است که خداوند در روز نوروز و مهرگان از نور و ظلمت پیمان گرفت؛ دیگر (ص ۲۲۵) اینکه وی گفت: از عدهای از علمای ارمنستان شنیدم که میگفتند چون بامداد روز روباه بیاید[۱] بر کوه بزرگ، در میان زمین درونی و زمین بیرونی، قوچ سفیدی دیده میشود که در تمامی سال جز در چنین وقتی مشهود نمیافتد، آن هم در همین روز، و اهل آن ناحیه ازان دلیلی بر تنگسالی و فراوانی میگیرند بدین نحو که اگر قوچ بانگ کند نشان فراخی سال است و اگر بانک نکند دلیل تنگی سال. و عجم در بامداد روز روباه نگه کردن بر ابر را میمون میدانستند و از پاکی یا تیرگی یا
- ↑ به واسطهٔ نقصی که قبل از این عبارت در متن چاپی الآثار الباقیه هست معلوم نمیشود که مراد از روز روباه چیست، ولی به کمک کتاب قانون مسعودی همان مؤلف میتوان دانست که مراد روز بهار جشن است در آذرماه که میگفتند آن روز خراسانخره یعنی روباههای پرنده ظاهر شدند که در عهد کیان نشانهٔ سعادت ایشان بود (به قانون مسعودی ص ۲۶۴ ج ۱ رجوع شود).