افسانههای راجع بخیام
افسانهها، بطور عموم، دارای سه رکن اساسی است؛ نخست، قهرمان معروف و مشهور. دوّم موضوعی جالب و جاذبه دار. سوّم، نتیجهای که منظور سازنده یا سازندگان آنهاست.
ممکن است که قهرمان افسانه، در میان عامّه، شخصی محبوب یا منفور باشد؛ در اینصورت، موضوع آن، ذکر مناقب یا مساوی او و نتیجهٔ مطلوبه، تعظیم و تبجیل یا تحقیر و توهین وی خواهد بود و این نوع از افسانهها، در هر حال، دلیل اهمیّت شخص قهرمان و وقع بزرگی است که او در نفوس مردم داشته است؛ چه آنکه طبع و تمایلات مردم بر اینست که غالباً هر که را بزرگ یافتند، دربارهٔ او افسانه میسازند. و این افسانهها، بطور کلّی، از مطالب کوچکی شروع شده و در افواه عامّه، رفته رفته، وسعت و تکامل مییابد و بهر تقدیر تا نباشد چیزکی مردم نگوید چیزها...
دربارهٔ خیام هم که شهرتش عالم را فرا گرفته و صیمت سخنش در بسیط زمین رفته، و در هر عهد و زمانی، میان هواخواهان بیشمار بدسگالان بسیاری داشته، افسانههائی ساخته و پرداختهاند؛ که شایعترین آنها از قرار زیر است:–
اوّل – افسانهٔ رسوا کردن خیام عالمی را که بامدادان و مخفیانه نزد او درس میخوانده و در خارج نامش را بزشتی میبرده و او مطربان و دهلزنان را خواسته و دستور داده که سروصدائی براه اندازند و پس از آنکه مردم بصدای دف و دهل گرد آمدهاند او را معرّفی و رازش را فاش کرده است.
این افسانه را زکریّا بن محمّد قزوینی در کتاب (آثار البلاد و اخبار العباد) و شمسالّدین تبریزی در مقالات خود و یار احمد رشیدی در مجموعهٔ (طربخانه) هر یک بنحوی روایت کردهاند و این دو نفر اخیر، نام عالمی را که نزد خیام درس محرمانه میخوانده است، امام محمّد غزّالی نقل کردهاند و ما در ذیل روایت شمسالّدین تبریزی گفتیم که خیلی بعید است شیخالأسلام غزّالی نزد عمر خیام درسی خوانده باشد و دلیل