این آقایان را بخواهید تا حضوراً آنچه میدانند عرض بدارند مدیرالذاکرین)
جواب از شعبه – طریق اثبات و ثبوت اینکه دعاوی در صحت و قسم جریان انتخابات موکول بنظر ریاست شعبه ممیزه است
مخبر – چون اصرار کردند این اشخاص را بخواهیم بنابراین کسی که زودتر باو دست رسی داشتیم حیدرخان فراشباشی مجلس بود او را خواسته و سوالاتی از او کردیم که جوابهای او هم نوشته شده قرائت میشود
(صورت سؤال و جواب از حیدرخان فراشباشی مجلس بتاریخ ۱۶ صفر ۱۳۳۳)
سؤال – آقای مدیرالذاکرین استشهادی باینجا آورده که اینطور در حاشیه نوشته شده بنده که حیدر خان فراشباشی هستم مسبوق هستم که آنچه پول برای خرج کاندیدای گرفته شد آقای سید هاشم سمسار دریافت کرد و کاندیدای آقا سید هاشم حاج آقا صدرالملک اجلالالملک و مصطفی خان بود و اکبرخان پامناری مبلغ ۳۰۰ تومان مخارج کرد برای این کاندیدا این عبارت که نوشته شده و مهر حیدر نام هم در آن است آیا این عبارت را شما نوشتهاید و مهر شما است؟
جواب – بلی خودم خط ندادم ولی سؤالی از من کردهاند من هم جواب دادهام و مهر خود من است
سؤال– چون نوشتهاید که مسبوق هستم که آنچه خرج کاندیدا شده اطلاع دهید بچه ترتیب مسبوق هستید؟
جواب – ما پارسال تشکیل یک انجمن حسینی کردیم از تمام رؤساء محلات از ریش سفید و سر دستههای طهران برای این که یک اکثریت صالحی در مرکز تأسیس کنیم مشغول کار که شدیم بعضی از اشخاص قاطی ما شدند که خیالات نوعی ما را قاطعی کنند بعد رفتند این طرف و آن طرف بنای پس گرفتن را گذاشتند در وقت دادن رأی کاندیدائی آوردند آقا سید هاشم که باید شما اینها را انتخاب کنید مرکب از این چند نفر که اینجا اسم برده شد و چند نفر دیگر که میرزا اسدالله خان عرب و مصدقالسلطنه آقای صدرالملک شیرازی آقای اجلالالملک تبریزی آقای حاج آقای شیرازی آقای عدلالملک اینها را آوردهاند که شما باید انتخاب کنید چون ما دیدیم که آقا سید هاشم رفته است و پول گرفته و همه ماها را تهمت زده است گفتم ما نمینویسیم و جداً بهر کس وثوق دارید بدهید بنویسد یک قلم صد تومان گرفته بود باسم دسته محله ما برای امر انتخابات باسم من بنده هم دیدم اینطور است بکلی جرگه را بهم زدم گفتم وجداناً هر کس بهر کس وثوق دارد برود خودش بنویسد اکبر خان پامناریهم که با او متحد بودند سیصد تومان خرج کرد برای امر انتخابات ۵۵ تومان آقا سید هاشم داد بآقا سید رضا آورد داد باکبرخان
سؤال – شما اطلاع دارید که آقای حاج آقای شیرازی هم شخصا پول بکسی دادهاند از اکبرخان و سید هاشم و غیر آنها
جواب. اولا اکبر خان طرف نبود که پول بگیرد طرف سید هاشم بود و از خیلیها پول گرفت و او میگفت از طرف کلوپ است و مخارج از آنجا میرسد من خودم چیزی ندارم
سوال – شما هیچ میدانید که آقا سید هاشم از کی و کجا پول گرفت جزئیات آن را میدانید یا خیر؟
جواب – آقا سید هاشم از چند نفر پول گرفت ابتدائی که او پول گرفت اطلاع نداشتم و الا نمی گذاشتم بگیرد و هیئت ما را بدنام کند بعد که فهمیدیم کناره کردیم از میراسدالله خان گرفته از مصدقالسلطنه از صدرالملک هزار و دویست تومان از کلوپ خانه آقای میرزا هاشم که مؤسس آن آقای حاج آقای شیرازی مشیرالواعظین اجلالالملک صدرالملک شیرازی و ذاکرین و طلاب مدرسه و غیره بودند سید هاشم برای خرج انتخابات گرفت مخبر این کاغذی است که مدیرالذاکرین نوشته است که نتوانستهام حاضر شوم و عذر خواسته وقتی که شعبه مشغول خواندن آن کاغذها بود و تحقیقات میکرد خود حاج آقا یک کاغذی نوشتهاند بحضرت رئیس و یک کاغذ دیگریهم ضمیمه آن بود و آورده بودند که فرستاده شد بشعبه یعنی بتوسط خودشان آوردند بشعبه در شعبه هم خیلی گفتگو شد و چون هر کس حق دارد از خودش دفاع کند این کاغذ را بعنوان لایحه دفاعیه از ایشان پذیرفته و بنابراین بنده هم عنوان میخواهم کاغذی که ایشان خدمت رئیس عرضه داشته این است.
(مراسله آقای حاج آقا)
مقام منیع ریاست مجلس شورای ملی شیدالله ارکانه عریضه از آقای آقا سید جواد ذاکرات که ارسال خدمت شد خواهشمندم که در صورتیکه راپورت شعبه چهارم بطوریکه قرار دادهاند خوانده شود این کاغذ را هم در مجلس علنی بخوانند بنده صاحب این مکتوب را میشناسم و هر وقت بخواهند ممکن است حاضر شود. حاج آقا عفی عنه
(مراسله آقا سید جواد)
حضور محترم نمایندگان مجلس شورای ملی شیدالله ارکانه
دیانت و ملیت من مجبورم کرده که بعضی دسیسه ها را میدانم و خود حاضر بودهام با کمال اختصار برای بیداری آقایان اظهار نمایم تا بلکه دسیسه کارها قدری بحال مملکت دقت کنید و اعمال غرض کمتر نمایند – بعد از اتمام انتخابات طهران جناب آقای میرزا ابوالقاسم طباطبائی بتوسط آقای مدیرالذاکرین بنده را خواستند بعد از تشریف خدمتشان با حضور آقای مدیرالذاکرین فرمودند که اگر ما از تو تمنائی ب کنیم قبول میشود یا خیر عرض کردم آنچه فرمائید اطاعت میکنم فرمودند ممکن است که در خصوص وکالت جناب آقای شیرازی چیزی بنویسید که بدسیسه و دستهبندی و پول دادن وکیل شدهاند و چند مهری هم پای آن بزنید و بدهید مجلس یا خیر و یک عبا خودشان یک دست لباس فاستونی از آقای اعتمادالاسلام ببنده وعده فرمودند بنده علت را پرسیدم فرمودند چون در زمان انتخابات با انتخاب من مساعدت نکرده ممکن نیست بگذارم قدم در مجلس بگذارد بنده امروز را بسکوت گذرانیدم بعد از چند روز دیگر بنده را احضار فرمودند و حتی که رفتم منزل ایشان دیدم یکنفر دیگر از آقایان ذاکرین که عجالتا چون از ایشان ماذون نیستم اسم ایشانرا نمیبرم خدمت ایشان در حیاط خانه نشسته بودیم در این بین آقای آقا میرزا صادق طباطبائی تشریف آوردند باتفاق رفتیم داخل اطاق آقای آقا میرزا ابوالقاسم بآقای آقا میرزا محمد صادق فرمودند که آقای آقا سید جواد هم از کسانی هستند که در اینکار کمال همراهی را دارند ایشان از بنده اقرار خواستند بنده بایشان عرض کردم میدانید این کار بزرگی است اگر از برای بنده محظوری پیش بیاید چه خواهد شد آقای آقا میرزا محمدصادق فرمودند شما کاغذ را بدهید هر اتفاقی برای شما بیفتد ما با تمام قوا با شما همراهی خواهیم کرد و حال آنکه میدانیم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد زیرا که دولت و مردم از حاج آقا دل خوشی ندارند بنابراین شد که مسوده بنویسند که از روی آن هم ما بنویسیم آنروز مجلس بهمین قرارداد ختم شد بنده شب بآقای ناصرالذاکرین قضیه را گفتم گفت بنده آنقدر میروم تا آنکه از ایشان سندی بدست بیاورم شاید یکروز بدرد بخورد روز دیگر مسوده را نوشتند بآنشخص که در آن مجلس با ما بود دادند ولی بنده نبودم و خود آنشخص از برای بنده نقل کردند که من تقاضای سیصد تومان پول حقالعمل کردم و همین گفته شما را راضی خواهیم کرد روز دیگر از در خانه آقای آقا میرزا ابوالقاسم عبور میکردم ایشان در خانه ایستاده بودند مشغول بنائی بودند بنده را دعوت کردند داخل شوم در این بین محتشمالذاکرین که در محله دروازه قزوین نشسته است وارد شدند ولی در حضور محتشم با بنده مذاکره نفرمودند بعد محتشم در خدمت ایشان ماندند بنده مرخص شدم اینمطلب گذشت تا ایام افتتاح مجلس شد باز آقای مدیرالذاکرین بنده را ملاقات کردند فرمودند آقای آقا میرزا ابوالقاسم سراغ شما را میگرفت و محتمل است که بفرستند عقب شما ولی نفرستاند تا اینکه شنیده شد که مدیرالذاکرین بهمان دستور عریضه بمجلس دادهاند بنده قطع داشتم که اینگونه دسایسها مؤثر نخواهد شد با این احوال باز در مجمع آقایان ذاکرین صریحاً گفتم که چون من شاهد این قضیه بودهام ممکن نیست اگر بخواهند این دسائس را بغفلت بگذارنند ساکت بنشینم دیانت من مجبور کرد بافشاء اظهار خود آقایان گفتند عجالتاً ساکت باشید اگر لازم شد و دولت خواستند اظهار کنند و مرا مانع شدند اکنون بمقتضای دیانت آنچه دیدهام و شنیدهام اظهار کردم و در آخر از خدای تبارک و تعالی با کمال فراغت مسئلت میکنم که چشم ما را باز کند و قدری بسوی عاقبت دسیسه آگاه نماید و رحمی بقلب ما بیندازد که در اینموقع مملکت اداء وظیفه خود کرده باشیم و از اغراض دست برداریم بحمدالله الطاهرین
حاضرم اگر وکلای عظام بنده را بخواهند عین این عریضه را حضوراً عرض کنم زیاده ایام عزت برقرار باد –– جوادالحسینی
مخبر – این کاغذ که رسید باز چون اظهار کرده بودند که حاضرند شعبه ایشانرا احضار کند و نوشتجات خودشانرا با یک دلائلی ثابت کنند این بود که ثانیاً از خودشان کاغذی بتوسطه اداره مباشرت بشعبه رسید و دیگر بعد از رسیدن آن کاغذ محتاج باین نبود که شعبه ایشانرا احضار کند و آن کاغذ این است که خوانده میشود هر دو کاغذ یک خط و یک مهر است حضور هئیت محترم نمایندگان مجلس شواری ملی ایران شیدالله ارکانه معروض میدارم
عریضه که بخط و مهر بنده بمجلس آمده مفاد او را تماماً تکذیب میکنم زیرا بنده را مجبور کرده اند در نوشتن آن عریضه زیاده جسارت است
جواد الحسینی |
مخبر – بعد یک کاغذ با یکورق قرآن که در جوف او بود و با یک کارت باسم صدرالاسلام همدانی بشعبه رسید اینست که بعرض میرساند
(صورت کاغذ مدیرالذاکرین)
حضور محترم هیئت وکلای عظام دامت توفیقانه عرضه میدارم شب ۳ شنبه دو ساعت از شب گذشته جناب صدرالاسلام همدانی وکیل عدلیه آمد در خانه بنده حقیر رو نشان ندارم باهل خانه گفت برای کاری آمدهام که برای مدیر خیلی فایده دارد بمدیر بگوئید فردا نهار بیاید خانه ما صبح زود هم نوکرم را میفرستم برای جواب کارتی هم دادند که عیناً جوف عریضه گذاردم باهل خانه گفتم اگر فردا نوکر ایشان بیاید بگوئید نمیآیم شما نهار تشریف بیاورید در بنده منزل وقت نهار صدرالاسلام و جناب آقا سید محمدباقر و جناب آقا سید علینقی طالقانی معلم ظلالسلطنه آمدند منزل بنده بعد هم جناب محتشمالذاکرین آمد نهار نان و آبگوشت و پنیر و سبزی و ترشی صرف شد تریاک گل کرد آقایان آغاز سخن کردند که شما جوانمرد و آدم کاری هستید از شما خواهش میکنیم که با جناب حاج آقای شیرازی همراهی کنید ایشان رفیق شما چنین و چنان خواهند کرد گفتم چه همراهی از من میخواهید گفتند از شما خواهش داریم که بمجلس مقدس بنویسید که مرا تحریک کردهاند گفتم مینویسم که مرا تحریک کرده گفتند بنویس آقای آقا میرزا محسن و آقای طباطبائی و بهبهانیها بنده قبول نکرده و گفتند خواهش داریم اجازه بدهید آقای سید محمد برود منزل حاج آقا و ایشان را بیاورد منزل صدرالاسلام شما هم بیائید بایشان صفا کنید هرچه بخواهید ایشان میدهند حقیر را جبراً راضی کردند بنده هم از برای کشف مطالب رفتم جناب حاج آقا و آقا سید محمد قبل از ماها بمنزل صدرالاسلام رسیده بودند دمی که ما وارد شدیم حاج آقا قلیان میکشیدند بعد از دست دادن و تعارف و گله بسیار و بعضی حرفها که باید حضور خود ایشان و بودن وکلای محترم عرضه بدارم فرمودند اگر این مطالب را که میگویم به مجلس بنویسی هرچه بخواهی میدهم به بین به آقا شیخ عبدالمجید وکیل چه همراهی دارم با اینکه چند شب قبل آقای مدرس مرا منع از همراهی او کرد قبول نکردم گفتم تا جان دارم با او همراهی میکنم تو هم دست از روضه خوانی بردار در حقت چنین و چنان خواهم کرد عرض کردم چه بنویسم فرمودند بنویس آقا میرزا حسن طباطبائی و بهبهانیها مرا محرک شدند آنتریک از اینها است صدرالاسلام فرمودند هر چه بخواهید من از مال خودم بشما می دهم تا مبلغ هزار تومان اسکناس ببنده دادند که بنده بنویسم که محرک من این آقایان محترم بودند قبول نکردم بعد فرمودند پانزده نفر از علماء در مجلس هم قسم هستند که اگر من وکیل نشوم قدم بمجلس نگذارند دیگر اینکه اصناف را دیدهام کمال جدیت را درباره من دارند خصوص حاج محمدتقی بنکدار که مشغول جمعآوری میباشند خدا شاهد است که حقیر کلمه در این عرایض خلاف نگفتهام ایشان از بنده که مأیوس شدند برخواستند فرمودند من میروم لیکن من شنیدم که بصدرالاسلام گفتند نگذارید مدیر و محتشم بروند من از برای شب مراجعت میکنم شاید از این دو نفر نوشته بگیرم بعد از رفتن ایشان بنده هر چه خواستم بروم نمیگذاردند کار بسختی بالا گرفت بنده ترسیده فراراً بیرون آمدم ای وکلای محترم شما همه مسلمانید باین ورق قرآن که در جوف عریضه خود گذاردهام قسم است که این عرایضم کلمهٔ خلاف نیست این قرآن فردای قیامت خصم من باشد اگر تهمتی بایشان بسته باشم در این عرایض والسلام.
و اگر چه از زبان بنده بنویسید باین کلام مجید قسم است که افترا بستهاند و خلاف میگویند (مدیرالذکر) مخبر – آخرین کاغذی که بشعبه رسیده که بعد از راپورت نوشتن شعبه بوده اینست که بعرض آقایان میرسد دیگر کاغذی نیست که بشعبه رسیده باشد بعضی نوشتجات در این دوسیه است که دو سه هزار ورق است و از نظمیه رسیده خواندنش نتیجه ندارد این است کاغذ اخیر.
(کاغذ آقا سید ابوالقاسم)
حضور محترم هیئت مقدس دارالشورای ملی شیدالله ارکانه العالی ادامهالله بقائه – عرض میشود چون حزب اجتماعیون اعتدالیون تشکیل یافت در محله دروازه قزوین که رابط شعبات و رجوع خدمات با جناب آقای محتشمالذاکرین بوده و حقیر هم سر شعبه نمره ۲ بودم تشکیل شعبه در محله قلمستان شده بود و بنده اطلاع دارم در عشره آخر صفر در مسجد حاج سید هاشم جناب آقای محتشمالذاکرین مجلس روضه منعقد نموده و جناب آقا که موسوم بحاج آقای شیرازی است با یک عده تشریف آوردند در مسجد و بعد از استماع روضه ما را خواست به بنده و جناب محتشمالذاکرین و مؤیدحضرت و حاج آقای بزاز گفت من از شماها ممنونم جهت این که از جناب مصدق دفتر وصف و توصیف شما را شنیدم که شما مردمان با حرارت و کاری میباشید بیائید در منزل من شما را دستورالعمل و بعضی حرفهای محرمانه بگویم و ما رفتیم جلوی بخاری نشسته بودند بعد از تعارف بعضی از فرمایشات فرمودند تهدیدآمیز حقیقة ما را بوحشت انداخت و گفت این کلمات را بجهة رضای خدا میگویم و خدا شاهد است که اگر پای جناب مستوفیالممالک و مؤتمنالملک و آقای مشیرالدوله و غیره در مجلس برسد بکلی معدوم خواهیم شد بجهة اینکه اینها پارتی روس و انگلیس هستند صندلی وزارت را طالبند و یک نفر اینها که ذکر کردم پای آنها در مجلس برسد ۳ ماه نمیکشد در مجلس بکلی بسته میشود تا میتوانند رأی مردم را بزنید و رأی بگیرید و در آن کاندیدا که در دست دارید که من بشما دادم و نویدهای بسیار داد بما و پولی هم بجناب آقای محتشمالذاکرین داده شد و گفت انشاءالله بعدها بشماها خدمت خواهم کرد پس یک چنین وکیل خائن را بوکالت نمیشناسیم و آنچه لازمهٔ خیرخواهی دولت، ملت و حفظ تنور دارالشورأی ملی و وجدان ما حکم میکرد اظهار داشتیم که انشاءالله شما بوظیفه خودتان عمل خواهید فرمود – زیاده ایام افاضت و شوکت مستقر و برقرار پابنده باد دارالشورای ملی امرکم الله العالی مطاع ابوالقاسم الحسینی
رئیس – الان دو فقره کاغذ رسید یکی از آقای طباطبائی که نطق خودشان را نسبت باین کاغذی که قرائت شد نوشتهاند که قرائت میشود یک کاغذ دیگری آقای شریعتمدار دادهاند ولی چون توسط خود ایشان است گمان میکنم در موقع باید خودشان بخوانند و (کاغذ آقای طباطبائی بمضمون ذیل قرائت شد) در مقابل نسبتی که بدست آویز مشروحه آقا سید جواد مداح به بنده داده شد با وجود این که این نسبت از طرف خود مشارالیه بر حسب مشروحه دیگری تکذیب شده و آقا سید جواد اعتراف کرده که تمام مندرجات مشروحه سابقه بیاصل و اساس و مبنی بر اجبار بوده است باز محض مزید توضیح در مقام عرض بچند سطر برآمده و برای آنکه از حد نزاکت خارج نشده اظهارات خود را محدود و مقام مجلس را محافظه کرده باین مختصر اکتفا و از بیانات شفاهی که ممکن است از حد اختیار اختصار خارج شود صرفنظر کنم – در ضمن مشروحه آقا سید جواد که آقای حاج آقا بضمیمه شرحی که خودشان نوشتهاند بشعبه ۴ تقدیم داشتهاند و خود اجتماعی را که بنده هم از اعضاء آن اجتماع بودهام ادعا کرده و میگوید که اجتماع مذکور بر چند صحت انتخاب آقای حاج آقا بترتیب وسایل میدادهاند و علاوه بر اینکه از عبارت مشروحه واضحاً معلوم است که کلمه بکلمه باملاء شخص دیگری نوشته شده و آقا سید جواد صاحب این خط نمیتواند صاحب چنین املائی باشد خود حاج آقا هم صحت مندرجات آن را در شعبه دفاع و تائید کردهاند و اگر چه با این مقدمات و با وجود تکذیب آقا سیدجواد احتیاجی بتکذیب از طرف بنده – معهذا بنابر وظیفه شخصی این بنده صحت این مدعی را تکذیب کرده و محض مزید توضیح دو فقره شرح ذیل را علاوه میکنم – اولا اشخاصی که در ضمن این مشروحه نامبرده شدهاند بهیچوجه با بنده سابقه و رابطه و مراوده نداشته و هیچگونه علاقه و اتصالی ندارند و هیچ مجلس با آنها حاضر نشده و هیچگونه تعلیماتی بر ضد یا موافقت انتخاب آقای حاج آقا یا شخص دیگری بآنها ندادهام حتی با شخص آقا سیدجواد هم سابقه یا لاحقه نداشته و ندارم – ثانیاً حضرتمستطاب آقای آقا میرزا ابوالقاسم اخوی بنده که بنا بر مندرجات مشروحه آقا سیدجواد این اجتماع در خانه ایشان بوده بهیچ وجه در مسائل راجعه بانتخابات یا منتخبین با بنده مناسبات و روابط نداشته و چنانکه اغلب مردم میدانند حضرت ایشان در موقع انتخابات از موافقین صمیمی آقای حاج آقا بوده و برای پیشرفت کار انتخاب ایشان بذل مساعی و اهتمامات میفرمودهاند و حتی بمناسبت اینکه آقای حاج آقا نسبت ببنده لطفی اظهار نمی فرمودند ایشان هم از بنده ناراضی بودند بنابراین مقدمات که مشهود نظر اغلب آقایان نمایندگان و عامه مطلعین مردم است کذب و بیاساس این ادعا واضح و مبرهن خواهد بود – راجع بشخص آقای حاج آقا هم که مسبب و مؤسس این تهمت هستند بهیچوجه عرضی نکرده و هر چند ایشان