برگه:Montazem Naseri.pdf/۳۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
( ۲۷ )

بصره دعوت خوارج كوفه را و بيرون رفتن اينجماعت يك‌يك و دودو از كوفه به طرف ميعادگاه و پيوستن خوارج بصره به آنها و فراهم آمدن جمعيّت و نامه نوشتن امير المؤمنين عليه السّلام به عبد اللّه وهب و يزيد بن الحصين بزرگ خوارج و دعوت نمودن آنها را به اتفاق با آنحضرت،و جواب نوشتن آنها برخلاف صواب،و شرارت كردن خوارج در سواد عراق،و كشتن بعضى از دوستان امير المؤمنين(ع)را و عزيمت آنحضرت قتال معاويه را و پس از استماع خبر خوارج فسخ آن عزيمت كردن،و متوجّه دفع شر آنها شدن،و پس از نزديك شدن دو فرقه بهم فرستادن عبد اللّه بن عبّاس و ابو ايّوب انصارى را به لشكرگاه خوارج به موعظت آنها و قبول نصيحت نكردن آنها،و نصيحت كردن امير المؤمنين عليه السّلام به نفس مقدّس خود آنها را،و محاجّۀ با عبد اللّه بن الكوّا،و غلبه بر او به دليل كه اينمعنى نيز در مزاج خوارج مفيد نيامد،مهيّا شدن جانبين براى حرب،گذاشتن امير المؤمنين(ع)حجر بن عدى را بر ميمنه،و شبث بن ربعى را بر ميسره،و دادن سركردگى جميع سواران را به ابو ايّوب انصارى،و سركردگى جميع پيادگان را به ابو قتاده،و دادن خوارج ميمنه لشكر خود را به يزيد بن حصين و ميسره را به شريح بن ابى اومى العبسى و رياست سواران را به حرقوص بن زهير السّعدى،و سركردگى پيادگان را به عبد اللّه بن الكوّا،و فرمان امير المؤمنين عليه السّلام كه هركه بجانب من آيد يا به طرف كوفه رود و به ترك جنگ گويد ايمن باشد،و رفتن قروت بن تودل اشجعى 1از رؤساى خوارج با پانصد نفر از متابعين خود به طرف كوفه و ملحق شدن جمعى ديگر از خوارج به لشكر امير المؤمنين(ع)و متابعت كردن،در گرفتن جنگ و كشته شدن رؤساى خوارج و متابعين آنها چنانكه تقريبا از چهار هزار مرد جنگى زياده از نه نفر زنده نماند و دو نفر از اين نه نفر به خراسان رفته و از خراسان به سيستان آمده و خوارج سجستان منتسب به اين دو نفر مى‌باشند.گويند در اين جنگ از عساكر امير المؤمنين(ع)بيش از نه نفر يا هفت نفر كشته نشد،اين است جنگ مارقين چنانكه جنگ صفين را جنگ با قاسطين گويند و جنگ جمل را جنگ با ناكثين،بعضى گويند جنگ با مارقين در سال سى و هشتم بود، مراجعت امير المؤمنين عليه السّلام به كوفه و خواندن مردم را به جهاد و مقاتله با معاويه و اقدام نكردن آنها مگر معدودى و صورت نگرفتن اين قصد،فرستادن امير المؤمنين(ع)در اينسال جعدة بن هبيرة المخزومى را به ولايت خراسان بعد از معاودت از صفّين،و رفتن او تا نيشابور،و مخالفت اهل اينولايت با او و بازگشتن او به خدمت آنحضرت،و فرستادن خليد بن قرة اليربوعى را به اينولايت كه آنها را محاصره كرد تا مصالحه نمودند،و مصالحه كردن مرويها نيز با او حجّ كردن عبيد اللّه بن عبّاس كه از جانب امير المؤمنين(ع)حكمران يمن بود،حكومت قثم بن عبّاس در اينسال بر مكّه و طايف،و حكومت سهيل بن حنيف در مدينه و محمّد بن ابى بكر در مصر،فوت خباب بن الارت،فوت سهل بن حنيف انصارى بقولى،وفات صهيب بن سنان و صفوان ابن يضئا،فوت عبد اللّه بن سعد بن ابى‌سرح در عسقلان فجأة.

[سنه 38 هجرى-سنه 658 مسيحى]

آسيا- از وقايع اينسال كشته شدن محمّد بن ابى بكر است در مصر،تبيين آنكه چون بعد از عزل قيس بن سعد بن عباده محمّد بن ابى بكر ولايت مصر يافت با هواخواهان عثمان كه در سلك اطاعت امير المؤمنين عليه السّلام در نيامده بودند برخلاف مصلحت جنگ كرد و وهنى در كار او پديدار آمد و شخصى بود در مصر موسوم به معاوية بن حديج و دشمن امير المؤمنين(ع)،پس از قصّه حكمين با جمعى اوباش همدست شده به‌عنوان طلب خون عثمان بناى طغيان گذاشت،محمّد واقعه را به عرض امير المؤمنين(ع)رسانيد حضرت مالك اشتر را كه در جزيره حكومت داشت از نصيبين طلب فرموده ولايت مصر دادند كه بدان ساحت رفته اطفاى نايرۀ فساد نمايد و مالك روانه شد،معاويه اين خبر را شنيده متوحّش گرديد و دهقانى را بران داشت كه در عرض راه مالك را مسموم كرد و به سراى جاويد رسانيد.امير المؤمنين(ع)نامه‌اى به محمّد نوشتند و او را مجددا به حكومت مصر و مدافعۀ مخالفين امر فرمودند و چون مهّم خوارج حضرت را مشغول ساخت معاويه فرصت يافته عمرو عاص را