برگه:Montazem Naseri.pdf/۳۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
( ۲۶ )

مالك بن حارث الاشتر النخعى،سعد بن مسعود الثقفى،زياد بن النّصر،شريح بن هانى،معقل بن قيس،قبيصة بن شداد،عامر بن وابله، 3حارث بن نوفل،زيد بن صعصعة بن صوحان،عمر بن جبله 4،اعين بن طيعه 1،رويم بن اليثبان 2،حصيان بن نمير 3،حجر بن عدى،خزيمة بن جابر،عمّار ياسر كه سركردۀ جميع سواران بود،و عبد اللّه بن بديل بن ورقاء خزاعى كه سركردۀ جميع پياده‌ها بود،و اشعث بن قيس كه ميمنه لشكر بدو سپرده شده بود،و عبد اللّه بن عباس كه ميسره او را بود،و هاشم بن عتبة بن ابى وقّاص كه حامل لواى اعظم بود،و سركردگان و سرهنگان معاويه نيز از اينقرار بودند:ضحّاك بن قيس،ذو الكلاع حميرى،زفر بن الحارث،سفيان بن عمرو،مسلمة بن خالد،بشيرين ارطاة 4،حارث بن خالد،همام بن قبظ،جوشب ذى 5ظلم،حسان بن بجدل، ماليس بن ربيعه 6،عابد بن زبير بن بهيره،يزيد بن اسد،طريف بن خاليس 7،هماتى بن عمير 8،مخارق بن حارث،قاتل بن قيس 9،حمزة بن مالك،قعقاع بن ازهر،عمرو بن العاص،هلال بن ابى هيره 10،ابو الاعور،يزيد بن اميّه،و عبد اللّه بن العاص كه سركردۀ جميع سواران بود،و مسلمة بن عقبه كه سركردۀ مجموع پيادگان بود،و عبيد اللّه بن عمر بن خطّاب كه بر ميمنه بود،و حبيب بن مسلمه كه ميسره را داشت،و عبد الرحمن بن وليد كه حامل رايت بود، مقاتلۀ عساكر امير المؤمنين عليه السّلام و سپاه معاويه به كرّات و شجاعتها كه از شخص امير المؤمنين(ع)به ظهور رسيد،و رشادت مالك اشتر و غيره،كشته شدن عبيد اللّه بن عمر بن خطّاب به دست يكى از بنى ربيعه،كشته شدن عمّار ياسر و مرثيه گفتن امير المؤمنين(ع)براى او،شهادت اويس قرنى،و خزيمة بن ثابت ذو الّشهادتين،و عبد اللّه بن بديل خزاعى،و هاشم بن عتبة بن ابى وقاص،و ابو الهشيم بن التيهان 11،و يعلى بن منيه،كشته شدن ذو الكلاع

حميرى،و جوشب بن ذى ظلم،از سركردگان معاويه،تكرار فرار دسته‌هاى لشكر معاويه، فتور و ضعف لشكر معاويه و نامه نوشتن او به امير المؤمنين(ع)،و طلب مصالحه كردن،و استدعاى حكومت شام و معاف بودن از بيعت با امير المؤمنين(ع)و جواب نوشتن آنحضرت و ردّ كردن مسئولات معاويه را،آخرين جنگ صفّين كه ذيل قتال وسيع شده شب آن روز را نيز تا صبح ديگر طرفين به محاربه مشغول بودند و چندين هزار نفر از طرفين به قتل رسيدند و مقتولين طرف معاويه به اضعاف مضاعف بودند كه اينواقعه به ليلة الهرير موسوم شد.مهيّا شدن عساكر امير المؤمنين عليه السّلام بعد از وقعۀ ليلة الهرير و مصاحف بر سر سنان نمودن شاميان به تمهيد و حيلۀ عمرو بن عاص،و تفريق كلمه ميان عساكر امير المؤمنين(ع)،و ابرام بعضى از زنادقه به امير المؤمنين كه بايد دعوت معاويه را اجابت كرد،و اين جماعت بعد از اين معروف به خوارج شدند،مقرّر شدن امر بر تعيين دو نفر حكم كه يكى از جانب امير المؤمنين(ع)باشد و يكى از جانب معويه و امر خلافت را فيصل دهند و بعدها در دومة الجندل كه موضعى است در ميان عراق و شام درين باب گفتگو كنند.و معين شدن ابو موسى اشعرى از جانب امير المؤمنين(ع)و عمرو عاص از جانب معاويه و جمع كثيرى به همراهى اين دو مامور شدند،مصالحه كردن فريقين و بازگشت امير المؤمنين به كوفه و عود معاويه به شام-و در ايّام غيبت امير المؤمنين(ع) از كوفه ابو مسعود انصارى در اينولايت جانشين آنحضرت بود،جمع شدن حكمين و همراهان آنها در دومة الجندل،و فريب دادن عمرو بن عاص ابو موسى را و اختلاف ميان مردم،حكومت مالك اشتر در ولايت جزيره و مقاتله با ضحّاك بن قيس كه از جانب معاويه در آنجا بود و غلبۀ مالك با وجود كمكى كه معاويه براى ضحّاك فرستاده بود،و رفتن مالك به تسخير برقه،و استيلاى او،و اينواقعه قبل از جنگ صفّين بود و پس از جنگ صفين باز مالك به محلّ حكمرانى خود رفت،رنجيدن خوارج از اينكه امير المؤمنين(ع)رضا داده است كه ابو موسى از جانب آنحضرت حكم شده و شاد شدن آنها پس از وصول خبر حكمين به وجه مسطور و خواهش كردن از امير المؤمنين(ع)كه نقض عهد فرمايد و به جنگ مخالفين قيام نمايد،و قبول نكردن آنحضرت و متفق شدن خوارج بر مخالفت امير المؤمنين(ع)و بيعت كردن با عبد اللّه وهب بن الرّاسى كه يكى از بزرگان اينقوم بود،و نامه نوشتن به خوارج بصره و ميعادگاه قرار دادن كنار جسر نهروان را براى اجتماع در آن محلّ به قصد امر بمعروف و نهى از منكر،و قبول خوارج