برگه:ModireMadrese.pdf/۷۳

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مدیر مدرسه
 

– چه عرض کنم ?.. از معلم کلاس پنجتون بپرسید.

که راحت شدم و او شروع کرد باینکه «این چه فرهنگی است؟ خراب بشود. وا اسلاما! پس بچه‌های مردم بچه اطمینانی بمدرسه بیایند?» و از این حرفها ... راست می‌گفت. دروغ هم می‌گفت.

خلاصه اینکه معلم کاردستی کلاس پنجم این عکسها را داده به پسر آقا تا آنها را روی تخته سه لایی بچسباند و دورش را سمباده بزند و بیاورد. باقی مطلب هم روشن بود. یا او پدری است وسواسی که بهر گوشهٔ کار بچه‌اش سر میکشد و بزودی او را از دست آقا بالا سریهای خودش فراری خواهد کرد یا بچه‌اش از آن عزیز دردانه‌ها است که آب بی‌اجازهٔ پاپا و مامان نمی‌خورند. فرق نمی‌کرد. بهر صورت معلم کلاس پنج بیگدار بآب زده بود. و حالا چه بکنم؟ باو چه جواب بدهم؟ بگویم معلم را اخراج خواهم کرد? که نه می‌توانم و نه لزومی دارد. او چه بکند? پیدا بود که در هیچ خانه‌ای و در هیچ گوشه‌ای از شهر کسی را ندارد که باین عکسهای روی کاغذ دلخوش کرده. ولی آخر چرا اینطور? یعنی اینقدر

۷۳