پرش به محتوا

برگه:ModireMadrese.pdf/۱۹

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مدیر مدرسه
 

و تشکیلاتی وجود دارد که محتاج به دخالت من نباشد. اما حالا می‌دیدم به این سادگی‌ها هم نیست. اگر فردا یکیشان زد سر آن یکی را شکست، اگر یکی زیر ماشین رفت، اگر یکی از ایوان بالا، افتاد چه خاکی سرم خواهم ریخت؟.. دیگر یادم نیست برایشان چه گفتم. همین قدر یادم است که وقتی صدای زنگ بلند شد و صف‌ها به طرف کلاس‌ها راه افتاد عرق کرده بودم. تا معلم‌ها از جا بجنبند توی ایوان قدم زدم و بعد رفتم تو.

حالا من مانده بودم و ناظم که چیزی از لای در آهسته خزید تو. کسی بود. فراش مدرسه بود با قیافهٔ دهاتی و ریش نتراشیده و قدی کوتاه و گشاد گشاد راه می‌رفت و دستهایش را دور ازبدن نگه می‌داشت. و حرف که می‌زد نفس نفس می‌زد. انگار الان از مسابقهٔ دو رسیده است. آمد و همان کنار در ایستاد. صاف توی چشمم نگاه می‌کرد. حال او را هم پرسیدم. هرچه بود او هم می‌توانست یک گوشهٔ این بار را بگیرد. زن داشت و بچه‌ای که حتماً بیش از حد لزوم همبازی داشت و نود تومان حقوق. انبار بغل مستراح

۱۹