پرش به محتوا

برگه:ModireMadrese.pdf/۲۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
مدیر مدرسه
 

را به او داده بودند. اما هنوز ماهی پنج تومان حق سرایداری‌اش را نتوانسته بود وصول کند. با این حال یک جفت قالیچهٔ قسطی خریده بود به سیصد و پنجاه تومان که دویست تومانش مانده بود. در یک دقیقه همهٔ درد دلهایش را کرد و التماس دعاهایش که تمام شد فرستادمش برایم چای درست کند و بیاورد. ناظم گفت از دهاتی‌های املاک صاحب مدرسه بوده و فرهنگ با اصرار او استخدامش کرده و یک مادهٔ تمام و کمال از قرارداد واگذاری بنای مدرسه به فرهنگ دربارهٔ او است. معلوم شد که خودش و زن و بچه‌اش سرجهاز مدرسه‌اند. تجربه کرده بودم که کلفت‌های سرجهاز موجودات مزاحمی از آب در می‌آیند. همین را برای ناظم گفتم که سر درد دلش باز شد که چه «نمک‌نشناس است و چه پر رو است و تا به حال صدبار تو روی معلم‌ها ایستاده...» و ازین بد و بیراهها. بعد پرداختم به خودش. سال پیش از دانشسرای مقدماتی درآمده بود. یک سال گرمسار و کرج کار کرده بود و امسال آمده بود اینجا. پدرش دوتا زن داشته. از اولی دوتا پسر، که هردو چاقوکش از آب درآمده‌اند و از دومی فقط

۲۰