این برگ همسنجی شدهاست.
مدیر مدرسه
آدم باشد ! و لابد فکر کرد که پسرش مطالبی بروز داده. گفتم برایش چای آوردند و سیگاری تعارفش کردم که ناشیانه دود کرد و از ترس اینکه مبادا جلویم در بیاید که – بشما چه مربوطست و ازین اعتراضها – امانش ندادم و سؤالم را اینجور دنبال کردم:
– البته میبخشید. چون لابد بهمین علتها بچهٔ شما دو سال در یک کلاس مانده. تصدیق میکنید که وقتی شاگردی از خانهٔ پدرش کله قند بیاورد مدرسه حتماً دلایلی دارد...
شروع کرده بودم که برایش یک میتینگ بدهم که پرید وسط حرفم:
– بسر شما قسم روزی چارزار پول توجیبی داره آقا. پدرسوختهٔ نمک بحروم!...
حالیش کردم که بعلت پول تو جیبی نیست و خواستم که عصبانی نشود و قول گرفتم که اصلا بروی پسرش هم نیاورد و آنوقت میتینگم را برایش دادم که لابد پسرش در خانه مهر و محبتی نمیبیند و پیش خودیها بیگانه است و
۱۰۷