برگه:MarghadeAgha.pdf/۱۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

آن را تراشیده و آباد کرده باشد.

او در این، محوطه، کدو، خربوزه، خیار و امثال این‌ها می‌کاشت خداوند نیز به او حق داده بود که در جنگل ‌های وسیع او هیزم تهیه کرده و به فروش به رساند. معهذا او برای امرار معاش خانواده‌ى كوچك خود در رفاه نبود و رخصت خدا و کدخدا هیچ کدام در خانه‌ی دهانی، مدد مهمی محسوب نمی‌شد.

زمستان و تابستان آنجا را در تهدید خود نگاه می‌- داشت.

او همیشه با آن نیم تنه‌ای که از وصله‌های پی درپی رنگارنگ شده بود و یك شلوار تنگ کرباسی آبی، که به کار شناگران دریا می‌خورد به سر می‌برد. اگر «نسا» به دامن او می‌چسبید و می‌گفت: «داداش من پیراهن ندارم» با کمال ملاطفت جواب می‌داد برای تو می‌خرم، اماتو باید صبر کنی و بعد از یك یا چندماه عجب اینکه همین جواب را پیرزن برای اقناع آن کوچولو به کار می‌برد.

ذکر علت این استمهال به خوبی معلوم می‌دارد که «ستار» به چه نحو زندگانی می‌کرد.

یك پیراهن در خانواده‌های فقیر، تاریخی مشخص و

محفوظ دارد. سرگذشت آن پیراهن، سر گذشت آن خانواده

۱۸