این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۳۸۷ —
نه دل دهدش که با تو شمشیر زند | نه صبر که از تو روی برگرداند |
*
آنان که پریروی و شکر گفتارند | حیفست که روی خوب پنهان دارند | |||||
فیالجمله نقاب نیز بیفائده نیست[۱] | تا زشت بپوشند و نکو بگذارند |
*
آن کودک لشکری که لشکر شکند | دائم دل ما چو قلب کافر شکند | |||||
محبوب که تازیانه در سر شکند | به زانکه ببیند و عنان برشکند |
*
کس عیب نظر باختن ما نکند | زیرا که نظر داعی تنها نکند | |||||
بیکار بهیمهای و کژ طبع کسی | کو فرق میان زشت و زیبا نکند |
*
مجنون اگر احتمال لیلی نکند | شاید که بصدق عشق دعوی نکند | |||||
در مذهب عشق هر که جانی دارد | روی دل ازو بهر که دنیی نکند |
*
آن درد ندارم که طبیبان دانند | دردیست محبت که حبیبان دانند | |||||
ما را غم روی آشنائی کشتست | این حال نباید که غریبان دانند |
*
مردان نه بهشت و رنگ و بو میخواهند | یا موی خوش و روی نکو میخواهند | |||||
یاری دارند مثل و مانندش نیست | در دنیی و آخرت هم او میخواهند |
*
هر چند که عیبم از قفا میگویند | دشنام و دروغ و ناسزا میگویند |
- ↑ در قدیمترین نسخه: دانی که چه حکمت است در زیر نقاب.