برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۹۸۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

قطعات[۱]

  متی حَللتَ بشیراز یا نَسیم الصبح خذالکتابَ و بلغ سلامی الاحباب  
  اگرچه صبر من از روی دوست ممکن نیست همیکنم بضرورت چو صبر ماهی از آب  

*

  گر مرا بیتو در بهشت برند دیده از دیدنش بخواهم دوخت  
  کاین چنینم خدای وعده نکرد که مرا در بهشت باید سوخت  

*

  گفتا چه کرده‌ام که نگاهم نمیکنی وآن دوستی که داشتی اول چرا کمست؟  
  گفتا بجرم آنکه بهفتاد سالگی سودای سور می‌پزی و جای ماتمست  

*

  آشفتن چشمهای مستت دود دل یار مهربانست  
  وین طرفه که درد چشم او را خونابه ز چشم ما روانست  
  دو فتنه بیک قرینه برخاست پیداست که آخرالزمانست[۲]  

*

  خوب را گو پلاس در بر کن که همان لعبت نگارینست  
  زشت را گو هزار حله بپوش که همان مرده‌شوی پارینست  

  1. این قطعات در مغازله و عشق است که از دیگر قطعات اخلاقی جدا شده و در این مجلد بچاپ میرسد.
  2. این قطعه را ظاهراً در چشم درد معشوق فرموده است.