این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۳۶۳ —
مِهر از همه خلق برگرفتم | جز یاد تو در تصورم نیست | |||||
گویند بکوش تا بیابی | میکوشم و بخت یاورم نیست | |||||
قسمی[۱] که مرا نیافریدند | گر جهد کنم میسرم نیست | |||||
ایکاش مرا نظر نبودی | چون حظّ نظر برابرم نیست | |||||
فکرم بهمه جهان بگردید | وز گوشهٔ صبر بهترم نیست | |||||
با بخت جدل نمیتوان کرد | اکنون که طریق دیگرم نیست | |||||
بنشینم و صبر پیش گیرم | ||||||
دنبالهٔ کار خویش گیرم | ||||||
ای دل نه هزار عهد کردی | کاندر طلب هوا نگردی؟ | |||||
کس را چه گنه[۲] تو خویشتن را | بر تیغ زدی و زخم خوردی | |||||
دیدی که چگونه حاصل آمد | از دعوی عشق روی زردی؟ | |||||
یا دل بنهی بجور و بیداد | یا قصهٔ عشق در نوردی | |||||
ای سیم تن سیاه گیسو | کز فکر سرم سپید کردی | |||||
بسیار سیه سپید کردست | دوران سپهر لاجوردی | |||||
صلح است میان کفر و اسلام | با ما تو هنوز در نبردی | |||||
سر بیش گران مکن، که کردیم | اقرار ببندگی و خردی | |||||
با درد توام خوشست ازیراک | هم دردی و هم دوای دردی | |||||
گفتی که صبور باش، هیهات | دل موضع صبر بود و بردی | |||||
هم چاره تحملست و تسلیم | ورنه بکدام جهد و مردی | |||||
بنشینم و صبر پیش گیرم | ||||||
دنبالهٔ کار خویش گیرم |