برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۹۷۴

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
— ۳۶۲ —

  بنشینم و صبر پیش گیرم  
  دنبالهٔ کار خویش گیرم  
  چشمی که نظر نگه ندارد بس فتنه که با سر دل آرد  
  آهوی کمند زلف خوبان خود را بهلاک می‌سپارد  
  فریاد ز دست نقش فریاد و آندست که نقش می‌نگارد[۱]  
  هرجا که مولّهی چو فرهاد شیرین صفتی برو گمارد  
  کس بار مشاهدت نچیند تا تخم مجاهدت نکارد  
  نالیدن عاشقان دلسوز ناپخته مجاز می‌شمارد  
  عیبش مکنید هوشمندان[۲] گر سوخته خرمنی بزارد  
  خاری چه بود بپای مشتاق؟ تیغیش بران[۳] که سر نخارد  
  حاجت بدر کسیست ما را کاو حاجت کس نمیگزارد  
  گویند برو ز پیش جورش من میروم او نمی‌گذارد  
  من خود نه باختیار خویشم گر دست ز دامنم بدارد  
  بنشینم و صبر پیش گیرم  
  دنبالهٔ کار خویش گیرم  
  بعد از طلب تو در سرم نیست غیر از تو[۴] بخاطر اندرم نیست  
  ره می ندهی که پیشت آیم وز پیش تو ره که بگذرم نیست  
  من مرغ زبون دام[۵] اُنسم هرچند که میکشی پرم نیست  
  گر چون تو پری در آدمیزاد گویند که هست باورم نیست  

  1.   فریاد ز دست نقش و فریاد زان دست که نقش می‌نگارد  
  2. دردمندان.
  3. تیغیش بزن. تیغش بزنی.
  4. غیر تو.
  5. قید.