برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۴۰۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
باب اول
— ۶۰ —

  بگفتا دریغ آیدم نام دوست که هر کس نه در خورد پیغام اوست  
  کسیرا که بینی ز حق بر کران منه با وی ای خواجه حق در میان  
  دریغست با سفله گفت از[۱] علوم که ضایع شود تخم در شوره بوم  
  چو در وی نگیرد عدو داندت برنجد بجان و برنجاندت  
  تو را عادت ای پادشه حق رویست دل مرد حق گوی ازینجا قویست[۲]  
  نگین خصلتی دارد ای نیکبخت که در موم گیرد نه در سنگ سخت  
  عجب نیست گر ظالم از من بجان برنجد که دزدست و من پاسبان  
  تو هم پاسبانی بانصاف و داد که حفظ خدا پاسبان تو باد  
  ترا نیست منت ز روی قیاس خداوند را منّ و فضل و سپاس  
  که در کار خیرت بخدمت بداشت نه چون دیگرانت معطل گذاشت  
  همه کس بمیدان کوشش درند ولی گوی بخشش نه هر کس برند  
  تو حاصل نکردی بکوشش بهشت خدا در تو خوی بهشتی سرشت  
  دلت روشن و وقت مجموع باد قدم ثابت و پایه مرفوع باد  
  حیاتت خوش و رفتنت بر صواب عبادت قبول و دعا مستجاب  

* * *

  همی تا برآید بتدبیر کار مدارای دشمن به از کارزار  
  چو نتوان عدو را بقوت شکست بنعمت بباید در فتنه بست  
  گر اندیشه باشد ز خصمت گزند بتعویذ احسان زبانش ببند  
  عدو را بجای خسک زر بریز که احسان کند کُند دندان تیز  

  1. گفتن.
  2. در یکی از نسخه‌های متاخر این بیت نیز هست:
      حقت گفتم ای خسرو نیکرای توان گفت حق پیش مرد خدای