برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۳۱۰

از ویکی‌نبشته
پرش به ناوبری پرش به جستجو
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
باب هشتم
— ۱۹۶ —

* * *

بنانهاده دست نرسد و نهاده هر کجا هست برسد

  شنیده‌ای که سکندر برفت تا ظلمات بچند محنت و خورد آنکه خورد[۱] آب حیات  

* * *

صیاد بی روزی ماهی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل در[۲] خشگ نمیرد

  مسکین حریص در همه عالم همی رود او در قفای رزق و اجل در فقای او  

* * *

توانگر فاسق زر اندودست و درویش صالح شاهد خاک آلود این دلق موسیست مرقع و آن ریش فرعون مرصع

* * *

شدت نیکان روی در فرج دارد و دولت بدان سر در نشیب

  هر که را جاه و دولتست و بدان خاطری خسته در نخواهد یافت  
  خبرش ده که هیچ دولت و جاه بسرای دگر نخواهد یافت  

* * *

حسود از نعمت حق بخیلست و بنده بی گناه را[۳] دشمن میدارد

  مردکی خشگ مغز را دیدم رفته در پوستین صاحب جاه  
  گفتم ای خواجه گر تو بدبختی مردم نیک بخت را چه گناه  
  الا تا نخواهی بلا بر حسود که آن بخت برگشته خود در بلاست  

  1. در متن تراشیده شده.
  2. بر.
  3. ص: بیگناه.