این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
در آداب صحت
— ۱۹۷ —
چه حاجت که با او کنی دشمنی | که او را چنین دشمنی در[۱] قفاست |
* * *
تلمیذ بی ارادت عاشق بی زرست و رونده بی معرفت مرغ بی پر و عالِم بی عمل درخت بی بَر و زاهد بی علم خانه بی در
* * *
مراد از نزول قرآن[۲] تحصیل سیرت خوبست نه ترتیل سورت مکتوب عامی متعبد پیاده رفته است و عالم متهاون سوار خفته عاصی که دست بردارد به از عابد که در سر دارد
سرهنگ لطیف خوی دلدار | بهتر ز فقیه مردم آزار |
* * *
یکی را گفتند عالم بی عمل بچه ماند گفت بزنبور بی عسل
زنبور درشت بی مروت را گوی | باری چو عسل نمی دهی نیش مزن |
* * *
مرد بی مروت زنست و عابد با طمع رهزن
ای بناموس کرده جامه سپید | بهر پندار خلق و نامه سیاه | |||||
دست کوتاه باید از دنیا | آستین خوه دراز و خوه کوتاه |
* * *
دو کس را حسرت از دل نرود و پای تغابن از گل بر نیاید تاجر کشتی شکسته و وارث با قلندران[۳] نشسته