برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۲۵۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
— ۲۰۴ —


  نظر کن درین موی باریک سر که باریک بینند اهل نظر  
  چو تنهاست از رشتهٔ کمترست چو پر شد ز زنجیر محکمترست[۱]  

  نخست اندیشه کن آنگاه گفتار که نامحکم بود بی‌اصل دیوار  
  چو بد کردی مشو[۲] ایمن ز بدگوی که بد را کس نخواهد گفت نیکوی  

  چو نیکو گفت ابراهیم ادهم چو ترک ملک و دولت کرد و خاتم  
  نباید بستن اندر چیز و کس دل که دل برداشتن کاریست مشکل  

  یکی را دیدم اندر جایگاهی[۳] که میکاوید قبر پادشاهی  
  بدست[۴] از بارگاهش خاک میرفت سرشک از دیده میبارید و میگفت  
  ندانم پادشه یا پاسبانی همی بینم که مشتی استخوانی  

  چه سرپوشیدگانِ مرد بودند که گوی نخوت[۵] از مردان ربودند  
  تو با این مردی و زورآزمائی همیترسم که از زن کمتر آئی  

  نکوئی گرچه با ناکس نشاید برای مصلحت گه گه بباید  
  سگ درنده چون دندان کند تیز[۶] تو در حال استخوانی پیش او ریز[۶]  
  بعرف اندر جهان از سگ بتر نیست نکوئی با وی از حکمت[۷] بدر نیست  

  1. بیت آخر در بوستان هم آمده.
  2. مباش.
  3. خانگاهی.
  4. در قدیمترین نسخه: بطشت.
  5. مردی.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ کند باز . . . . پیشش انداز.
  7. خیری.