برگه:KoliyatSaadiForoughi.pdf/۱۰۶۷

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
— ۱۷ —

  پرهیزکار باش که دادار آسمان فردوس جای مردم پرهیزکار کرد  
  نابرده رنج گنج میسر نمی‌شود مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد  
  هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشت دانه نکاشت ابله و دخل انتظار کرد  
  دنیا که جسر آخرتش خواند مصطفی جای نشست نیست بباید گذار کرد  
  دارالقرار خانهٔ جاوید آدمیست این جای رفتنست و نشاید قرار کرد  
  چند استخوان که هاون دوران روزگار خردش چنان بکوفت که خاکش غبار کرد  
  ظالم بمرد و قاعدهٔ زشت ازو بماند عادل برفت و نام نکو یادگار کرد  
  عیسی بعزلت از همه عالم کناره جست محبوبش آرزوی دل اندر کنار کرد  
  قارون ز دین برآمد و دنیا برو نماند بازی رکیک بود که موشی شکار کرد  
  ما اعتماد بر کرم مستعان کنیم کان تکیه باد بود که بر مستعار کرد  
  بعد از خدای هرچه پرستند هیچ نیست بی‌دولت آنکه بر همه هیچ اختیار کرد  
  وین گوی دولتست که بیرون نمی‌برد الاّ کسی که در ازلش بخت یار کرد  
  بیچاره آدمی چه تواند بسعی و رنج چون هرچه بودنیست قضا کردگار کرد  
  او پادشاه و بنده و نیک و بد آفرید بدبخت و نیک بخت و گرامی و خوار کرد  
  سعدی بهر نفس که برآورد چون سحر چون صبح در بسیط زمین انتشار کرد  
  هر بندهٔ که خاتم دولت بنام اوست در گوش دل نصیحت او گوشوار کرد  
  بالا گرفت و دولت والا امید داشت هر شاعری که مدح ملوک دیار کرد  
  شاید که التماس کند خلعت مزید سعدی که شکر نعمت پروردگار کرد  

در ستایش اتابک محمد

  بناز ای خداوند اقبال سرمد ببخت همایون و تخت ممهد