این برگ نمونهخوانی شده ولی هنوز همسنجی نشدهاست.
— ۳ —
دیوی که خلق عالمش از دست عاجزند | عاجز در آنکه چون شود از دست وی رها؟ | |||||
دیگر جمال سیرت عثمان که برنکرد | در پیش روی دشمن قاتل سر از حیا | |||||
آن[۱] شرط مهربانی و تحقیق دوستیست | کز بهر دوستان بری از دشمنان جفا | |||||
خاصان حق همیشه بلیت کشیدهاند | هم بیشتر عنایت و هم بیشتر عنا | |||||
کس را چه زور و زهره که وصف علی کند | جبار در مناقب او گفته[۲] هل اتی | |||||
زورآزمای قلعهٔ خیبر که بند او | در یکدگر شکست[۳] ببازوی لافتی | |||||
مردی که در مصاف زره پیش بسته بود | تا پیش دشمنان ندهد پشت بر غزا | |||||
شیر خدای و صفدر میدان و بحر جود | جانبخش در نماز و جهانسوز در وغا | |||||
دیباچهٔ مروّت و سلطان معرفت | لشکر کش فتوت و سردار اتقیا | |||||
فردا که هر کسی بشفیعی زنند دست | مائیم و دست و دامن معصوم مرتضی | |||||
پیغمبر آفتاب منیرست در جهان | وینان ستارگان بزرگند و مقتدا | |||||
یارب بنسل طاهر اولاد فاطمه | یارب بخون پاک شهیدان کربلا | |||||
یارب بصدق سینهٔ پیران راستگوی | یارب بآب دیدهٔ مردان آشنا | |||||
دلهای خسته را بکرم مرهمی فرست | ای نام اعظمت در گنجینهٔ شفا | |||||
گر خلق تکیه بر عمل خویش کردهاند | ما را بسست رحمت و فضل تو متکا | |||||
یارب خلاف امر تو بسیار کردهایم | و امید بسته از کرمت عفو مامضی | |||||
چشم گناهکار بود بر خطای خویش | ما را ز غایت کرمت چشم در عطا | |||||
یارب بلطف خویش گناهان ما بپوش | روزی که رازها فتد از پرده برملا | |||||
همواره از تو لطف و خداوندی آمدست | وز ما چنانکه در خور ما فعل ناسزا | |||||
عدلست اگر عقوبت ما بیگنه کنی | لطفست اگر کشی قلم عفو بر[۴] خطا | |||||
گر تقویت کنی ز ملک بگذرد بشر | ور تربیت کنی بثریا رسد ثری |