ایران نسبت به شما سوءظن داشته باشند. شما را عامل یک سیاست و دولت خارجی دیگری معرفی بکنند. ولی این حرفها بگوش آنها نمیرفت زیرا که آزادی و استقلال عمل واقعی نداشتند.در این مواقع بود که جنگ بینالملل هم پایان مییافت و بر طبق قراردادها بنا بود که قشونهای خارجی از ایران بیرون بروند. انگلیس و آمریکا اعلام کردند که قشونهایشان را خارج میکنند و به دولت متحدشان هم ابلاغ کردند که آنها هم خارج بکنند ولی دولت شوروی استنکاف نمود. اول به بهانه اینکه جنگ با ژاپن ادامه دارد و بعد هم به بهانههای دیگری حاضر نشد که ایران را تخلیه کند و میهن ما در یک محظور بینالمللی بزرگ افتاد. در اینموقع بود که سیاستهای بینالمللی به کمک ایران آمدند و قوامالسلطنه هم بر سر کار آمد.
قوامالسلطنه یکی از رجال قدیمی و استخواندار مملکت بود. خیلیها دربارهی او هم بد گفتهاند و ما هم در دورهی مصدق با او درافتادیم. او یک مرد ملی و آزادیخواه نبود. اشرافزاده و از اشراف قدیم بود و با سیستم اشرافی حکومت میکرد. با ایدهآل ما و با افکاری که ما برای اداره مملکت داشتیم، بهیچوجه انطباق نداشت، ولی در اینموقع که مجدداً به مقام نخستوزیری رسید در واقع مصدر خدمت نمایانی برای مملکت شد و آن کوشش موفق او برای بیرون کردن روسها از ایران بود. در این موقع که قوامالسلطنه نخستوزیر شد و مظفر فیروز هم معاون او بود، با ما ارتباط زیاد داشتند. مظفر فیروز مخصوصاً خیلی کوشش داشت که مرا در دستگاه خودشان وارد بکند و اولین قانون کاری که آنها نوشتند، در یک کمیسیونی بود که من ادارهاش میکردم و در دفتر نخستوزیری یعنی در دفتر مظفر فیروز بود و مظفر فیروز مرا به عنوان دبیرکل سندیکاهای کارگری معرفی میکرد و شاید هم نظرش بر این بود که بمن یک سمت مهم دولتی واگذار کنند. ولی من به هر کیفیتی بود، چون اعتماد زیادی نداشتم، شانه خالی میکردم و از همکاری با آنها کناره میگرفتم که یکروز مظفر فیروز در اتاق دفترش به من گفت: «آقای دکتر سنجابی، چرا طفرهای میزنید؟ چرا مماطله میکنید؟ امروز دورهای است که پدر کشتهها، برادر کشتهها باید به همدیگر دست بدهند و انتقام خودشان را بگیرند». من آنجا