پرش به محتوا

برگه:Karimsanjabi.pdf/۷۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
سنجابی (۱)
– ۱۴ –

احساس کردم که تمام کوشش او علیه شاه است و خلاصه در عین اینکه روابط همکاری با آنها داشتیم، اما به ترتیبی نبود رو به قبول یک مسئولیتی بروم. یکروزی قوام‌السلطنه مهندس فریور مرا احضار کرد و آن زمانی بود که جعفر پیشه‌وری آمده بود تهران و او را در باغ جوادیه که یک عمارت و پارک خیلی مجلل و مفصل در بیرون شهر تهران است، جا داده بودند و پلیس هم جلوی باغ گذاشته بودند و به کسی اجازه ورود به آنجا و ملاقات با او را نمیدادند، مگر اینکه جواز مخصوص داشته باشد. جعفر پیشه‌وری با عموی کوچک من سالار ظفر سنجابی از پیش آشنایی داشت و سالار ظفر کسی بود که من روز قبل هم اشاره کردم که در جریان فعالیتهائی علیه رضاشاه بود و بعد هم متواری شد و فرار کرد و به شوروی رفت. جعفر پیشه‌وری ارتباط دوستی با او داشت و به این مناسبت اسم سنجابی برای او یک مفهوم و معنای خاصی داشت. قوام‌السلطنه به ما گفت: «چرا شما با اینها نزدیکی نمیکنید؟ شما با توده‌ای‌ها و با پیشه‌وری گرم بگیرید و آنها را نصیحت کنید». در همین زمان بود که ائتلاف بین حزب ایران و حزب توده صورت گرفته بود. این ائتلاف در واقع زمینه‌ای برای پیشرفت همان نظر یعنی سیاست دولت وقت قوام‌السلطنه و برای کاری بود که نتیجه نهایی‌اش تخلیه قوای روس از ایران باشد.

س- بنابراین آقای مهندس فریور با پیشنهاد آقای قوام‌السلطنه موافقت کردند که این کار عملی بشود .

ج- حالا اجازه بدهید. بعد ما پیش پیشه‌وری هم رفتیم و با او صحبت کردیم. بنده مخصوصاً یادم هست به ایشان گفتم: «آقا شما چرا کاری نمیکنید که همه ملت ایران مثل آذربایجان از شما استقبال کنند و همه شما را رهبر خودشان بدانند. شما این آزادی و اصلاحات دموکراسی که میخواهید چرا فقط برای آذربایجان میخواهید؟ برای همه‌ی ایران بخواهید که مردم از این توهم درباره‌ی شما خلاص بشوند و شما در داخل مملکت نیرو بگیرید». قوام‌السلطنه مخصوصاً به ما تأکید کرد که درباره‌ی ارتش آذربایجان با پیشه‌وری صحبت کنیم چون اختلافشان بیشتر بر سر این بود که قوام‌السلطنه میگفت باید ارتش آذربایجان ضمیمه‌ی ارتش ایران بشود و حکومت محلی آذربایجان ارتشی نداشته باشد، ولی پیشه‌وری با این نظر مخالفت میکرد. در آنجا بنده باز با ایشان