بود. گفتم من که سال گذشته به کرمانشاه رفتم مواجه با چنان مشکلاتی از طرف انگلیسها شدم و باز هم ممکن است دچار چنین مشکلی بشوم و حکومت هم کاری برای من جز خرابکاری و اشکالتراشی نخواهد کرد. گفت: «خیر شما بروید و حکومت علیه شما کاری نخواهد کرد و من سفارش شما را به سهیلی کردهام». بنده باز آن سال به کرمانشاه رفتم. در آنجا که یکی دو روز بودم، دیدم شهر آشفته شده، ادارات دولت، پلیس آنجا، دفترهائی که انگلیسها تشکیل دادهاند همه مضطرب و ناراحت هستند و عینا مثل این است که در لانه مورچه حشرهی غیرمتجانسی وارد شده باشد آنها به ولوله افتادهاند که من وارد جریانات انتخاب شدهام. آن کلنل انگلیسی، کلنل فلیچر هم که مشهور به نادرستی و پول گرفتن و رشوه گرفتن و فساد اخلاق و هرزگی بود و مردی خشن و زمخت، از استاندار وقت خواست که من به دیدن او بروم. تا رفتم و دید گفت: «شما مگر سال گذشته اینجا نیامدید و ما گفتیم که اینجا حضورتان پسندیده ما نیست، باز چرا آمدهاید؟» گفتم برای شرکت در انتخابات آمدهام. گفت: «شما اینجا نمیتوانید انتخاب بشوید». گفتم مگر انتخابات آزاد نیست؟ گفت: «انتخابات آزاد است ولی شما انتخاب نخواهید شد. ما دخالت نمیکنیم ولی شما انتخاب نخواهید شد. بعد شما که اینجا آمدهاید به رشیدالسلطنه گوران، که یکی از رؤسای ایل گوران بود، چه دستوری دادهاید؟ به سلیمان بگ آرش، که یکی از رؤسای ایل جوانرود بود چه ارتباطی دارید؟» گفتم هیچکدام از این دو نفر را من اخیراً ندیدهام و حتی نمیدانم این آقای آرش که در تهران ساکن است الان آنجا است یا اینجا است. گفت: «شما میدانید، خوب هم میدانید. ما هم میدانیم که شما میدانید». بلند شد و کتاب کوچکی از قفسه برداشت و گفت: «این کتاب خاطرات مربوط به جنگ بینالملل گذشته و اقدامات پدران شما علیه ما در آن جنگ است. شما هم جانشین همانها هستید. برادر شما هم همین گناه را دارد و ایل شما هم همین گناه را دارد. شما در اینجا در شهر کرمانشاه نباید بمانید». خلاص، بدون اینکه بنده بتوانم در آنجا فعالیتی بکنم، روز بعد بنده را و برادرم را که
برگه:Karimsanjabi.pdf/۶۴
ظاهر