نوع تفسیر تاریخ جهان را رد میکنند [...] اما هیچکس نمیتواند نفی کند که تکنیک و صنعت و بازرگانی به عنوان کار استحصال لاعن شعور بشر از خودش – امروزه به صورت نمایانی تمام واقعیت عالم واقع را تعیین میکند. تنها با این برداشت است که ما فوراً از مرزهای این دنیای خاص فکری خارج میشویم که جملهٔ نقل شده از مارکس: تاریخ جهان = «کار استحصال لاعن شعور آدمی» در آن حرکت و فعلیت دارد. زیرا که کلمهٔ «کار» درینجا فقط به معنی نوعی تحرک و نتیجهاش مطرح نیست. بلکه به معنی و مفهوم هگلیاش مطرح است که فکر و اندیشه را مرحلهای از یک جریان منطقی (دیالک تیکی) میداند که به وسیلهٔ آن «شدن» عالم واقع، صورت میپذیرد و واقعیت واقع را تکمیل میکند. اینکه مارکس به خلاف هگل – اساس واقعیت را نه در فکر مجرد و شعور یافته به خویش میبیند که خود را و وسائل زیست خود را استحصال میکند – این قضیه مارکس را به مخالفت غائی با هگل وا میدارد. اما با وجود این مخالفت، هنوز مارکس در داخل حوزهٔ متافیزیک هگل قرار دارد. زیرا که زندگی و سلطهٔ واقعیتها همچنان عبارت است از جریان تکامل «کار» به عنوان یک مرحلهٔ منطقی ( دیالک تیکی) – یعنی یک مرحلهٔ تکامل یافتهٔ اندیشه و فکر – به حدی که جرم استحصال کنندگی در هر استحصالی – همان اندیشه باقی میماند. چه به صورت اندیشهٔ بغرنج و معمائی ماوراء طبیعی؛ چه به صورت اندیشهٔ علمی و فنی؛ و چه به صورت ملغمهای ازین هر دو. پس هر
برگه:Jalal al ahmad - khdmat va khyanat v1.pdf/۳۷
ظاهر