کسانی از فرنگیها مبنا را بر نوع کاری گذشتهاند که آدمی میکند. و چنان که به جای خود بیاید، روشنفکران را پیش از همه در میان آن دسته از مردم میجویند که کار یدی نمیکنند. یعنی کار بدنی و عضلانی. بلکه کار فکری میکنند یا کار روحی یا کار مغزی. اما از طرف دیگر میدانیم که به تعبیر مارکسیستی – «کار» عبارت است از آن مقدار «نیرو» یا «انرژی» که باید صرف بشود تا از مادهٔ خامی جنسی یا متاعی قابل مصرف بوجود بیاید. و این «کار» در حوزهٔ مسائل بشری گرچه به هر صورت از دو نوع خارج نیست – عضلانی و فکری – اما در حقیقت یکی است. البته چارپا و ماشین هم هست که از حوزهٔ مسائل بشری خارج است. ولی درست که دقت کنیم خواهیم دید که کار حیوان و ماشین نیز حاصل همان کار دوگانهٔ بشری است. یعنی حاصل کار عضلانی و روحی آدمی. که اکنون در حدودی شدهاند یار و یاور او. با توجه به مزاحمتهائی که کار ماشین فراهم کرده است و جای بحثش اینجا نیست.
در تأیید این قضیه – و در معنی «کار» و «فکر» و یکی بودنشان در آخرین تحلیل، اجازه بدهید مراجعه کنیم به حضرت «هایدگر» تاشاید تعبیر دقیقتری بدست بیاید و کارمان را در الباقی بحث آسانتر کند. او میگوید:
«در نوشتههای جوانی مارکس که پس از مرگش منتشر شد آمده است که «آنچه ما تاریخ بشری یا تاریخ جهان مینامیم چیزی نیست جز استحصال بشری به وسیلهٔ کار آدمی. و این نوعی سرشت آدمی را میسازد» (نوشتههای جوانی – جلد اول. صفحهٔ ۲۰۷) خیلیها این