اول باید پذیرفت این است که تا کنون فراوان فریفته شده ایم بظاهر رمانتيك حركات ایشان و شهید نماییهای ناشی از شکست هایشان. و ماحصل سؤال اینکه مبادا اسماعیلیان باطنی نیز همچو روشنفکران غرب زده امروزی - متوجه عوامل دیر پای تاریخ ساز در يك حوزه تمدن معین نبوده اند؟
برای صفحات ۵-۱۵۴:
در زمستان ۱۳۴۷ که مشهد طوس بودم سعادت زیارت نعمت میرزازاده (آزرم) شاعر طوسی نیز حاصل بود. با او گپی نیز در زمینه روشنفکران زده ام و خواسته که اگر چیز دندان گیری درین باب ها بدست آورد خبرم کند. و این است آنچه او ضمن نامه های خود در تأیید مطالب صفحات ۱۵۴ و ۱۵۵ فرستاده:
«... و اما راجع بآن زنديق - خيام - مدرك را پیدا کردم و مسئله بسیار مهم این است که مطلب از کسی است که با او معاصر است و کتابش را هم خودش نوشته و در زنده بودن مؤلف مطلب ثبت شده. اینهم عين عبارتش «السلطان ملکشاه ينزله الندماء والخاقان شمس الملوك ببخارى يعظمه غاية التعظيم و تجلس الامام عمر معه على سريره...» و نیز در همان کتاب در باره خیام: «وله ضنة بالتصنيف والتعليم ....». این مطالب را ابن فندق در کتاب تتمه صوا الحكمة در باره خیام نوشته این ابن فندق (ظهیر الدین ابو الحسن علی بن زيد بن محمد بن حسین بن فندق بیهقی ۴۹۰ ۵۶۵ هجری قمرى) ضمناً مؤلف تاريخ بيهق (= سبزوار) نیز هست که آن مطالب را درباره خیام نوشته و این هم ترجمه اش «در کار تصنیف و تعلیم بخیل و کم کار بود... سلطان ملکشاه سلجوقی او را از ندمای خویش می شمرد و خاقان شمس الملوك در بخارا هنگامی که سلطان اعظم سنجر كودك بود و بیماری آبله داشت او را معالجه کرد ...» و جای دیگر می گوید: «داماد یا پدرزن او یا برادر زنش (امام محمد بغدادی) برای من [ابن فندق] نقل کرد و گفت خیام دندان های خود را با خلالی از طلا پاک می کرد در حالیکه مشغول مطالعه مبحث الهيات بود از کتاب شفا و وقتی به فصل الواحد و الكثير رسيد خلال را میان دو ورق گذاشت و این موقعی است که خیام می خواسته بترکد یعنی که بمیرد ...»