و هوش. او می گوید بیشتر يك كله باهوش بایست تا يك دست چابك. بيشتر يك منطق دان بایست تا يك كارگر صنعتی. بیشتر عصب بایست تا عضله. بیشتر راننده بایست تا کارگر یدی. و بیشتر نظارت کننده بایست تا عمل کننده -این نوع بندگی به نهایت رسیده، اصالة فرقی ندارد با آنچه بر يك منشی می رود یا بر يك كارمند بانك يا بريك فروشنده (زن یا مرد) که مدام در فشار است، يا بر يك گوینده تله ویزیون. باين طريق يك دست شدن و مبتذل شدن کار - دیگر فرقی میان مشاغل استحصال کننده و غیر آن نگذاشته است. پرولتر در توقف های پیشین سرمایه داری نوعی چهارپای قربانی بود که با کار بدنی خود لوازم و تفنن های زندگی اجتماع را فراهم می کرد، در حالیکه خویشتن در مسکنت و مذلت بسر می برد. باین ترتیب او خود بشخصه نفس نفی اجتماع بود. اما بعکس کارگر متشکل شده در بخش های پیشرفته جامعه صنعتی دیگر آن نوع نفی جامعه را کمتر در تن خویش احساس می کند. او نیز عین دیگر «موضوع» های انسانی در تقسیم اجتماعی کار، در حال هماهنگ شدن با اجتماع صنعتی است. در بخش هایی که خودکاری بیش از همه موفق شده است، انگار نوعی اجتماع صنعتی، جرثومه های انسانی را ضمن کار بیکدیگر پیوسته. و انگار که ماشین، بکار اندازگان خود را به نوعی ضربان در خواب کرده است. (بقول همان چارلز واکر) عموماً پذیرفته شده است که حرکات هماهنگ گروهی از اشخاص که با ضربی واحد انجام می شود نوعی لذت ایجاد می کند. صرف نظر ازینکه آن اشخاص بوسیلهٔ آن حرکات در حال انجام دادن چه نوع کاری هستند. -آنوقت چنین جامعه شناس نظاره گری گمان می کند که این خود دلیلی است برای کامل تر کردن روز افزون محیط های کار دسته جمعی که هم استحصال را بالا می برد و هم برخی اشکال مهم لذت و رضایت خاطر بشری را فراهم می کند و آنوقت هم او از افزایش روحیه قوی دسته جمعی سخن می راند و به تأیید آن نکته ای را که کارگری گفته است می آورد که:همگی ما هر چه هستیم در چرخش گرداب مانند اشیاء هستیم ...- در حالی که همین تعبیر بخوبی می رساند که بندگی ماشین تا چه حد تغییر صورت داده است: اشیاء می گردند گردش ایشان دیگر آزار دهنده نیست. بلکه آدمیزاد را هم که بدل به ابزاری شده است با خود می گرداند. و بطور کامل هم. با بدن و فکر و روح. نکته ای که سارتر گفته، این جریان را روشن
برگه:Jalal al ahmad - khdmat va khyanat v1.pdf/۲۱۰
ظاهر