جامعه نو صنعتی شده ای است. در نتیجه، استحصال مادی هدف عمده زندگی شد و عادت سابق که حرص مال اندوزی را زیر نقاب خیر خواهی برای عموم پنهان می کردند؛ کاملا از میان رفت.
به اصطلاح سیاسی این تغییر، تغییر تعیین کننده سر نوشت بود. در سطح محلی غیبت مردان باسواد از نواحی روستایی موجب گردید که حکومت شایسته در این نواحی محال گردد. تحقیقات قابل اعتماد در نواحی روستایی در اواسط سال ۱۹۳۰[۱] فساد حکومت های محلی را به وضوح نشان می دهد.
نسل اشرافی قدیم از میان رفته بود و جای آنها را خرده نظامیان یا زیر دستانشان گرفته بودند که تنها دغدغه خاطرشان این بود که توقع روستاییان را به حداقل ممکن برسانند. از میان این مردان، گروهی جنایتکار شناخته شده، از آب در آمدند. اما حکومت ایالتی هم کمتر می توانست کاری به کارشان داشته باشد. در واقع خود حاکم هم غالباً وسوسه می شد که در اعمال نا بحق آنها شرکت کند. خیلی چیزها بستگی به محل داشت. مثلا اراذل در نواحی نزديك به شهرهای جدید فعالیت زیادی نمی توانستند داشته باشند. در این نواحی آرامش و نظم ظاهراً حکمروا بود اما باطناً فساد حکومت می کرد. تعداد روشنفکران حد بالا، در این نواحی انگشت شمار و افکار عمومی ضعیف بود. در جریان جنگ های داخلی که معمولا محدود به نواحی روستایی می شد وضع به آخرین حد وخامت خود رسید. روستایی می توانست فرار کند یا در زمین خود بماند و منتظر عواقبش بنشیند و هر راهی را که بر می گزید احتمالا به فنایش می انجامید.
در حد ملی، تعداد و اهمیت تربیت شدگان غرب که رو به ازدیاد نهاد، نفوذ سیاسی آنها قوس نزولی پیمود. بیشتر به این علت که آنها بیش از پیش به مهارت فنی روی نهادند و در لاك فردیت تنها ماندند. احتمالا بسیاری از آنها اعتقادی ضمنی به دموکراسی داشتند. اما اعتقادات آنها به حد کافی تبلور نیافته بود که اساسی برای یک عمل سیاسی قرار گیرد. چون هیچ رابطه ای با توده مردم نداشتند، طبعاً به پشتیبانی طبقات بالا تکیه کردند و اینطور شد که هر چند اسماً عالي مقام شمرده شدند اما نقش سیاسیشان منحصر به اعمال سیاست هایی گردید که با آن سیاستها
- ↑ اینجا و آنجا - این سلسله گزارش ها پس از انتشار، انتقادهای بعضی از دانشمندان را برانگیخت که قابل ذکر تر از همه انتقاد «فئی هیائو تونگ» است. هر چند این انتقادات، سخت در سطح بالا، بیشتر روشی را که در این تحقیقات بکار رفته بود محکوم می کرد نه حقایقی را که فاش شده بود.