کاری کرده. و از طرف دیگر آخرین فرد روشنفکر است پیش از ورود به دورۀ نیهیلیسم. و روشنفکر امروزی اگر نه لیاقت فردوسی و جلال الدین رومی را دارد آیا دست کم لیاقت این دو معاصر را خواهد داشت؟ درست است که بهار به خلاف دهخدا غرب زده است و بینش سیاسی و اجتماعی مستقری ندارد و هم قصیده برای نفت می گوید و هم برای «جغد جنگ»؛ اما به هر صورت تحول شخصیت او که از شعر گفتن بالبداهه در جلسات مشاعره مشهد شروع کرده است؛ با پر کردن بیتی از مثلاً «خروس و انگور و درفش و جنگ»؛ کارش را به آنجا می کشاند که بدل می شود به روشنفکری خلاصه يك دوره تاریخی. دوره پیش از کودتای ۱۲۹۹. دوره ظهور نیهیلیسم. گرچه بهار به خلاف دهخدا ایضاً آخرین نمونه روشنفکر كلاسيك است كه جذب قدرت «امر» می شود و بر دست حکومت می نشیند؛ اما به هر طریق غنیمتی است؛ بخصوص در دوره ای که ایرج میرزا را داریم با زبانی تازه اما اندیشه ای مرده؛ و وابسته به اشرافیت قاجار؛ که دیگر محلی از اعراب ندارد و به این طریق چنان خود را اخته کرده است که آزادی خواهی هم که می کند از مضرات «حجاب» و «تعارف» حرف می زند. یا به ادای سعدی از مرد بارگی. غنیمت وجود بهار وقتی واضح تر می شود که باز توجهی کنیم به عشقی که زبانی كهنه (رمانتيك) و اندیشه ای انقلابی و حتی هرج و مرج طلب دارد. اما بی هیچ خبری از اندیشه های سیاسی مسلط دنیای هم عهد خود. او فقط شیفته سرخی خون است. عشقی -این سر مشق محمد مسعود- را می توان آخرین فرد «باطنی»ها دانست که برخاسته از خرده بورژوازی، همان کاری را در
برگه:Jalal al ahmad - khdmat va khyanat v1.pdf/۱۶۶
ظاهر