جهان دم در خانه اش صف کشیده بود. و تازه اگر خیام با چنین بینشی جهان را می نگرد حق دارد. چرا که در زمانه او زمین و هر چه دروست را سایهآسمان می پندارند. ناچار اگر اعتراضی هست به سایه نیست- که به منبع نور است. و خیام به هر صورت همان کاری را می کند که در حوزه عرفان به زبان دیگر و به قصد دیگر می کنند. و خبر داریم که او را نیز به زندقه منسوب کرده اند و به ارتداد. اما چه می گویید دربارۀ تأثیر شدید او در صادق هدایت که پیشکسوت ما بود؟ این دنبال کننده راه خیام. این نویسنده چند ارزشه( Polyvalant) که در نیستی عمل می کرد (با خودکشی اغلب قهرمان های داستان هاش و نیز با خودکشی شخصی). اگر بخواهیم تحلیلی بسرعت از کار او کرده باشیم باید گفت که او نویسنده دوره خفقان است (با بوف کور= شاهکارش) که تحمل دوره پس از آن را ندارد. یعنی تحمل هرج و مرج پس از شهریور بیست را. و گرچه حتی در خودکشی او نوعی تجدید اعتبار و حیثیت می توان دید برای اشرافیت سلب حیثیت شده پس از مشروطه؛ که بایست جای خود را به تازه بدوران رسیده های بورژوا بدهد؛ اما هدایت درین مبارزه با طبقه جانشین شکست می خورد. تمایلات توده ای او نیز به همین دلیل بود که به قول مارکس - در سخت ترین شرایط مبارزه های طبقاتی دسته هایی از «انتلی ژانسیا»ی اشراف و طبقات حاکم از زادگاه خود می برند و به صف «پرولتاریا» می پیوندند. اما «پرولتاریا»یی که باید هدایت را بشناسد و ارزش کارش را دریابد هنوز در خواب است - چون که هنوز نمی تواند او را بخواند. و به این دلیل عالی ترین کار هدایت همان «سگ ولگرد» می ماند که متعلق به عالم دیگری است و ارباب دیگری داشته و درین
برگه:Jalal al ahmad - khdmat va khyanat v1.pdf/۱۵۷
ظاهر