دلبستگی و کششی بایکی ازین دو نهضت داشته.
اکنون بی رعایت هیچ ترتیبی- تاریخی یا موضوعی- می خواهم غوری کنم بشتاب، در آنچه مورد عنایت روشنفکران خودی بوده است؛ در تمام این تاریخ اسلامی ایران که پیش رو داریم. و خطوطی سریع به دست بدهم از طرح بود و گفت و برد و باخت هر يك از ایشان که در ساختن تاریخ و فکر و شخصیت ایرانی سهم بیشتری داشته اند. و به این قصد از ناصر خسر و شروع می کنم. که با «سفر نامه» سلوکی را در عالم واقع شروع کرد که با «زادالمسافرین» در عالم اندیشه. او روشنفکری است آشنا به سراسر مسائل دنیای معاصر خود؛ که قدم گذاشته در راه نهضتی که در آن عهد مترقی بوده و مبارزه می کرده در راه برانداختن ظلم و فقر و جهالت. اما هنوز زمینه برای آن مدعیات[۱] آماده نیست. این است که به اجبار در «یمکان» می نشیند تا از پس مرگش بر گور او امامزاده ای بسازند[۲]. و این یعنی مرد مبارز روشنفکری را به خاموشی عزلت سوق دادن و سپس بر گورش بارگاه ساختن. یعنی که حرفش را تازنده است نمی شنویم تا بمیرد و بدل شود به پناهگاه خاموش و پذیرایی -همچو مستمسکی- برای ناتوانی هامان. اینهمه مزار و امامزاده و بقعه
- ↑ برای اینکه مرا از پرگویی باز دارید خواهش می کنم درین مقوله مراجعه کنید به «ناصر خسرو و اسماعیلیان» اثر آ.ی. برتلس- ترجمه آرین پور. بنیاد فرهنگ ایران. دی ۱۳۴۶ و سراسر آن را بدقت مطالعه بفرمایید.
- ↑ مراجعه کنید به مجله یغما. سال ۱۳۴۶ صفحات ۴۳۸ و ۴۷۲ در مقالة «يمكان و وثائق تاریخی درباره ناصر خسرو» به قلم خلیل الله خلیلی-نویسنده افغانی. و نیز به این مطلب: «خلیفه های اسماعیلی پامیر کتاب وجه دین ناصر خسرو را به نیت شفا بر بالین بیماران و به قصد آمرزش بر بالا سر مردگان می خواندند.» از حاشیه صفحه ۱۵۰- «ناصر خسرو و اسماعیلیان» به قلم آ.ی. برتلس، و نیز مراجعه کنید به صفحات ۱۱ و ۱۵۴ همین کتاب.