یعنی با توده هائی که هنوز بوسیله سیستم سرمایه داری تغییر شکل نداده و به جنبش نیفتاده اند. این نوع روشنفکران، توده دهقانی را با ادارات مرکزی با محلی مرتبط می سازند (وکلای دادگستری، سردفتران و غیره) و به همین مناسبت يك نقش سیاسی - اجتماعی مهم بازی می کنند. چون مشکل می توان ارتباط حرفه ای را از ارتباط سیاسی مشخص کرد. به علاوه در روستا، روشنفکر(كشيش، وکیل، معلم، سردفتر، پزشك و غيره) سطح زندگی متوسطی بالاتراز مال روستائی متوسط دارد و یا دست کم این دو زندگی با هم متفاوتند. بنابراین برای روستائی متوسط، این روشنفكران يك نمونه اجتماعی اند که خواست او را از بیرون آمدن از شرائط کنونی و بهتر کردن آن مجسم می کنند. روستایی همیشه فکر می کند دست کم یکی از فرزندانش روشنفکر شود (بخصوص کشیش) . یعنی يك «آقا» بشود و به این ترتیب مرتبۀ اجتماعی خانواده را بالا ببرد و از راه ارتباط با آقایان دیگر - زندگی اقتصادی خانواده را آسان کند .
روش دهقان در قبال روشنفکر جنبهٔ دوگانه دارد و به نظر متناقض می نماید. روستایی در مقابل موقعیت اجتماعی روشنفکر و بطور کلی کارمند دولت، حالت ستایش دارد. ولی گاهی این طور وانمود میکند که آنها را تحقیر می نماید. به بیان دیگر - ستایش او بطور غریزی سرشار است از میل و از منتهای غضب.
اگر این تابعیت دهقانان از روشنفکران را در نظر نگیریم و بطور مشخص بررسی نکنیم و در آن عمیق نشویم، نه از زندگی نه از زندگی جمعی دهقانان و نه از نطفه ها و خمیر مایه های داخل آن هیچ نخواهیم فهمید. هر رشد ارگانیکی توده های روستائی تاحدی معین بسته و منوط به جنبش روشنفکران است.
قضیه برای روشنفکران شهری طور دیگری است یعنی تکنیسین های کارخانه، هیچ نقش سیاسی بر «توده های ابزاری» خودشان اعمال نمی کنند و یا دست کم حالا دیگر از این مرحله گذشته ایم. برخی اوقات کاملا به عکس است یعنی توده ابزاری، لااقل از راه روشنفکران ارگانيك خودشان تکنیسین ها را تحت تأثیر سیاسی قرار می دهند.
نقطه مرکزی مسئله عبارت است از تمیز بین روشنفکر به عنوان دسته ارگانيك هر گروه اجتماعی اساسی - و روشنفکر به عنوان دسته ای سنتی. این تمیز، يك سلسله مسئله و پژوهش تئوریکی ممکن را به وجود می آورد.
جالب ترین این مسائل، اگر از این نقطه نظر بررسی کنیم - عبارتست از مسئله حزب مدرن، ریشه های واقعی آن، رشد و توسعه و شکل های آن. حزب