پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۷۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

چنین می‌پنداشت که اندک سودهایی را از آن توده که از دست دهد بهتر از آن است که ثمیستوکلیس را در آن راه پیشرفت آزاد بگذارد. سرانجام روزی در یک موضوع که به سود مردم بود پی او به دشمنی ثمیستوکلیس ایستادگی نموده کار خود را پیش برد. از انصاف نگذشته چنین گفت: تا شما مرا و ثمیستوکلیس را از شهر بیرون نفرستید آتن آسوده نخواهد بود. هنگام دیگری پیشنهادی کرده بود و با آنکه انبوهی مخالف آن بودند او پیشنهاد را پیش برد، ولی چون رئیس انجمن می‌خواست موضوع را به رأی بگزارد خود او چون از گفتگوهایی که شده بود از پیشنهاد پشیمان گردید از این جهت آن را از تصویب بازداشت.

نیز او چه بسا که اندیشه‌های خود را با دست دیگر کسان به میان می‌گذاشت و این برای آن می‌کرد که ثمیستوکلیس آن را از او شناخته مخالفت ننماید و از این راه زیان به توده نرسد.

در همه‌ی فراز و نشیبهای توده یونانی او یک حال را داشت و این پایداری او به راستی شایسته آفرین بود.

زیرا نه از پیشرفت کار و نوازشهای مردم غرور بر او دست می‌یافت و نه از حوادث ناگوار و سختیهایی که پیش می‌آمد زبونی می‌نمود. چنین عقیده داشت که باید به پیشرفت کار کشور و میهن خود بکوشد و جان‌سپاری دریغ نسازد بی‌آنکه مزدی یا پاداشی چشم داشته باشد نه اینکه پول و خواسته چشم نداشت در پی شهرت و نیک‌نامی نیز نبود. از اینجاست که هنگامی که در تیاتر این شعرهای آیسخولوس را می‌خواندند:

او نه تنها دادگر می‌نماید به راستی دادگر است. او به نیکی می‌کوشد و از زمین دل او جز تخمهای خردمندی و راهنمایی بخردانه نمی‌روید.

همه تماشاییان به سوی او بازگشته و نگاه کردند به این قصد که معنی درست این شعرها همانا اوست.

او به راستی بهترین هوادار دادگری بود و نه تنها با هوسهای دوست‌بازی و هواداری از خویشان نبرد می‌نمود بلکه از خشم و کینه‌توزی هم سخت پرهیز می‌جست.

گفته‌اند: هنگامی کسی را به محاکمه کشیده بودند که دشمن او بود و قاضیان بی‌آنکه دفاع آن مرد را بشنوند می‌خواستند به رأی مبادرت نمایند. آریستیدیس بی‌درنگ از کرسی قضاوت برخاسته پهلوی متهم نشست و با او در این باره هم زبان گردید که مهلت دفاع به وی داده سپس به رأی پردازند. به هنگام دیگری که او در میان دو تن قضاوت می‌نمود یکی از ایشان چنین گفت: