پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۷۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.

یکدیگر چه در گفتار و چه در رفتار مخالفت داشتند. ولی از همان زمان دیرین سرشت و خوی هر یکی جداگانه می‌نمود آن یکی چابک و دلیر و حیله‌ساز و به هر کاری هوسناک و این یکی آرام و پابرجا و دادگر و از دروغ و حیله بیزار بود و با این تفاوت آشکار با هم بزرگ می‌شدند.

آریستون خیوسی می‌گوید آن دشمنی که در مایه این دو تن برپابود و کارش بدانسان بالا گرفت همانا مایه‌ی آن یک داستان دلدادگی بود.

بدین‌سان که هر دوی ایشان دل به زن زیبای جوانی به نام استسیلااوس[۱] از مردم کئوس[۲]باخته و بی‌اندازه او را دوست می‌داشتند و به نام هم‌چشمی با هم دشمنی می‌نمودند.

سپس با آنکه زیبایی آن زن که مایه این دشمنی بود از میان رفت دشمنی اینان همچنان بازماند و در کارهای کشوری نیز دخالت پیدا نمود.

ثمیستوکلیس دسته هواخواهانی را گرد سر آورده خود را نیرومند گردانیده بود و چندان تعصب می‌ورزید که چون یکی به او گفت: اگر شما هواداری را رها می‌کردید بهترین داور بشمار بودید.

او در پاسخ گفت:

من می‌خواهم هرگز در محکمه‌ای نباشم که دوستان من در آنجا برتری بر دیگران نخواهند داشت.

ولی آریستیدیس را باید بگوییم راه خود را در زمینه سیاست و زندگی به تنهایی می‌پیمود و بیش از همه خواستار این بود که با همراهان خود در بدیهایی که دارند همراهی ننماید و نیز از راه‌پسند و خرسندی آنان را به کارهای ناستوده دلیر نگرداند. زیرا همیشه بر این عقیده بود که تنها پاکیزگی گفتار و رفتار اوست که می‌تواند مایه راهنمایی مردم به رستگاری باشد.

ولی چون ثمیستوکلیس ایستادگی بی‌اندازه در برابر او داشت و پیاپی تغییرهایی داده کارهای او را ناانجام می‌گذاشت، آریستیدیس خود را ناگزیر می‌دید که او نیز با هر کار ثمیستوکلیس مخالفت نماید و این رفتار را گاهی به قصد نگهداری خود پیش می‌گرفت و زمانی آن قصد را داشت که از بزرگی روزافزون ثمیستوکلیس و گروندگی مردم به او جلوگیری کند.


  1. Stesilaus
  2. Ceos