ای مردم آتن من در زمین خود درخت انجیری دارم که بسیار کسان از آتنیان خود را از آن آویخته و کشتهاند و چون میخواهم خانهای بر روی آن سرزمین بسازم و باید درخت را براندازم این است خبر میدهم که اگر کسی به خودکشی مایل است تا فرصت از دست نرفته مبادرت نماید.
تیمون چون بمرد در هالای[۱] در کنار دریا به خاک رفت و چون پس از دیری شکافتگی در زمین پدید آمد آب گور او را فراگرفت که اکنون دسترسی به آن نیست. بر آن گور شعری نوشته بود که مضمونش این است.
من روزهای تیره زندگی را به سر برده در اینجا به خاک رفتم.
نپرس من کیستم. چه من بر همهی شما نفرین میفرستم.
داستانهای تیمون بسیار است به این اندازه بسنده میکنیم. کانیدیوس این زمان نزد آنتونیوس رسیده نابودی سپاه را در آکتیوم خبر آورد. در همان زمان خبرهایی نیز رسید که هیرود پادشاه بود یا با چند لگیون به سوی قیصر رفته و همچنین دیگر پادشاهان و شاهزادگان همگی از او برگشتهاند که جز از مصر جای دیگر برای او بازنمانده. لیکن این خبرها به جای آنکه مایه اندوه انتونیوس باشد باعث دلآسودگیش میگردید و تو گویی از این پیشآمدها سبکبارتر میشد.
بههرحال از آن گوشهگیری در دریا که خود او «تیمونگری» مینامید دست کشیده به شهر درآمد و کلئوپترا او را در کوشک خود پذیرفته بار دیگر بادهخواریها و شادکامیها از سر گرفتند و به دستاویزهای گوناگونی پیاپی جشن برپا ساخته سراسر شهر را به جوش و جنبش در آوردند[۲] از آن سوی کلئوپترا به کار شگفتی دست زده درمانهای زهرناک را از هرگونه گرد آورده و هر یکی را میآزمود تا بداند کدام یکی کمآزارتر است و برای آزمایش زندانیان کشتنی را برمیگزید.
از آن کار این نتیجه را برداشت که هر زهر که زودکش است آزار آن تندتر و بیشتر میباشد و زهرهایی که آزار کم کردن دارد کار آن هم کند میباشد.
سپس به آزمایش جانوران گزنده پرداخت که آنها را به جان جانوران دیگر انداخته و با