نزدیکی فاروس تپه کوچکی پدید آورده نشیمن بر روی آن ساخته خود را به آنجا کشید و از آمیزش با هر کسی پرهیز جسته میگفت:
آرزویی جز از آن ندارم که همچون تیمون[۱] زندگانی کنم.
چه حال او این زمان حال تیمون بود و در نتیجه بیوفاییها که از دوستان خود میدید از سراسر جنس آدمی میرمید و همگی را دشمن میداشت.
این تیمون مردی بود آتنی که نزدیک به زمان جنگهای پلرونیسوس[۲] میزیست و نام او در بازیهای خندهآور (کومیدی) آریستوفانیس[۳] و افلاطون آمده که در آنجا او را دشمن جنس آدمی نشان داده و بر او ریشخندهایی کردهاند.
چه از همهکس دوری میگزید و کسی را به نزد خود راه نمیداد. بااینحال آلکبیادیس را که در آن زمان جوان بود دیده دست به گردن او انداخت و او را بوسیده نوازش بسیار کرد. و چون آپیمانتوس[۴] علت آن کار را پرسید پاسخ داد:
میدانم روزی این جوان گزندهای بسیاری به مردم آتن خواهد رسانید[۵]
تیمون کسی را به همراهی خود نمیپذیرفت. مگر اندک زمانی همین آپیمانتوس نیز خوی او را داشت و در طرز زندگانی پیروی از شیوه او مینمود در یک روز جشنی که این دو تن با هم جشن داشتند آپیمانتوس به او گفت:
چه شام گوارایی داریم تیمون!
تیمون پاسخ داد:
زمانی گواراست که تو در اینجا نباشی.
روزی تیمون در انجمنی به پشت تریبون رفته و چون مردم از آن کار او در شگفت شده همگی خاموش گردیدند لب به سخن باز کرده چنین گفت:
- ↑ Timon
- ↑ مقصود آن جنگهایی است که میانه اسپارت و آتن روی داده که در سرگذشت اردشیر دوم به آنها اشاره کردیم.
- ↑ Aristophahnes
- ↑ Apemantus
- ↑ داستان الکبیادیس را در بخش یکم آوردهایم مقصود اشاره به شکست آتنیان در جنگ سوراکوس میباشد که یکی از بدبختیهای تاریخی آتنیان به شمار میرود و باعث آن کنارهجویی الکبیادیس و رفتن او به نزد اسپارتیان بوده.