پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۳۰۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

اولمپیاد بارها ازاین‌گونه نامه‌ها به پسر خود می‌نوشت. ولی اسکندر نامه‌های مادر خود را به کسی نشان نمی‌داد. مگر یک نامه او که چون رسید از روی عادتی که داشت آن را به دست هیفاستیون[۱] که در آنجا بود داده گفت: بخوان و چون هیفاستیون به خواندن آغاز کرده و آن را به پایان برد. الکساندر انگشتر خود را درآورده با آن لبهای وی را مهر کرد.

مازایوس[۲] که یکی از نزدیکان داریوش بوده پسر او فرمانروای ایالتی بود. الکساندر ایالت دیگر را بهتر از آن به وی نبخشید. ولی مازایوس نپذیرفته از روی ادب گفت که شما به جای یک داریوش چندین الکساندر پدید می‌آورید.

خانه باگوآس[۳] را به پارمنیو بخشید و او از یخدانهای (رخت‌خدانها) ی او رختهایی به دست آورد که هزار تالنت بیشتر ارزش داشت. نامه‌ای به آنتی‌پاتیر نوشته به او دستور داد که همیشه پاسبان همراه خود داشته خود را از درازدستی دشمنان نگهداری کند. همیشه به مادر خود ارمغانهای گرانبها می‌فرستاد.

ولی هرگز راه نمی‌داد که او در کارهای پادشاهی و کارهای جنگی دخالت نماید و هنگامی که از او نگارشهایی در این باره می‌رسید با شکیبایی می‌پذیرفت هنگامی نامه درازی از آنتی‌پاتیر رسید که سراسر شکایت از اولمپیاد بود.

الکساندر آن را خوانده گفت:

آنتی‌پاتیر این نمی‌داند که یک‌بار اشک‌ریزی مادر همه کاغذها را می‌شوید.

ولی سپس چنین دریافت که یاران و برگزیدگان او به تن‌آسایی و تنبلی پرداخته‌اند چندانکه هاگنون[۴] بر کفشهایی خود نعل از سیم می‌زند و لئوناتوس چندین شتر خریده تنها برای اینکه گرنه از مصر از بهر کشتی گرفتن او بیاورند و فیلوتاس توری برای ماهیگیری درست کرده که یک میل بیشتر درازی اوست و او همیشه در تناشویی به جای روغن عادی روغنهای خوشبوی گرانبها به کار می‌برد. نیز شنید که اینان هر کدام نوکرانی نگهداشته‌اند که همیشه با آنان بگردند و رخت تن آنان بکنند و در خانه نیز پاسبانی آنان نمایند.

این بود که بر آنان با زبان نرم و پندآمیز نکوهشهایی کرده، از جمله گفت:

شماها که همیشه جنگ تن به تن کرده‌اید چگونه این ندانسته‌اید که کسانی که کار می‌کنند


  1. Hephastion
  2. Mazasus
  3. Bagoas
  4. Hagnon