و رنج میبرند شب را آسودهتر از کسی میخوابند که به تنآسایی پرداخته و رنج نبرده؟.
یا چگونه شما از سنجیدن زندگانی خودتان این درنمییابید که پستترین زندگی هوسرانی و خوشگذرانی است و بهترین زندگی کار کردن و رنج بردن میباشد؟
سپس سخن را دنباله داده و چنین گفت:
چگونه کسی که دعوی سپاهیگری دارد، به اسب خود رسیدگی میکند و شمشیر خود را درخشان و بران نگه میدارد امّا، دستهای خود را به پرستاری تن خود به آن نزدیکی وانمیدارد ؟!
باز او گفت:
مگر شما هنوز این را درنیافتید که میوه فیروزیهای ما بر ایرانیان باید آن باشد که از بدیهای آنان پرهیز کنیم؟
خود او برای آنکه دیگران را به کار وادارد این زمان بیشتر از زمانهای پیش به کار برمیخواست و همیشه به جنگ یا به شکار پرداخته بیکار نمینشست.
روزی یکی از لاکیدونیان که به فرستادگی نزد او آمده بود و هنگامی رسید که الکساندر با شیر تناوری میجنگید و بر او چیره درآمد لاکیدومنی گفت:
با این سختی که او با شیر جنگید تو گویی بایستی یکی از دوی ایشان پادشاه باشد.
بدینسان او خود را به سختی انداخته دچار گزند میساخت که هم خود او تنآسا نگردد و هم دیگران را به کار وادارد.
ولی پیروان و کسان او چون توانگر گردیده و بدینسان غرور بر آنان چیره شده بود از این جهت جز به خوشگذرانی و تنآسایی مایل نبودند و از جنگ و لشکرکشی فرسودگی مینمودند و کمکم گستاخ گردیده از الکساندر گله نموده بد او را میگفتند. الکساندر نیز شنیده و شکیبایی نموده چنین میگفت:
من پادشاه نیکی هستم که باید برای دیگران نیکی کنم و همه آنان بد مرا گویند.
باری چنانکه گفتیم الکساندر به جستجوی داریوش از آنجا آمد و انتظار آن داشت که بار دیگر با جنگ روبهرو خواهد گردید. ولی چون شنید که داریوش را بسوس[۱] گرفته و نگاهداشته از شنیدن این خبر به دسته سپاهیان تسالیا اجازه بازگشت به خانههای خودش داد و
- ↑ Bessus