زیرا چون ثبیسیان پاسبانان را از دژ بیرون رانده خود را از دست آنان آسوده گردانیدند. با آنکه آرخیاس و لیونتیداس دو تن بیدادگر خیانتکاری بیش نبودند آگیسیلاوس کشته شدن آنان را دستاویز ساخته با ثبیسیان به جنگ برخاست و چون این زمان از آغاز جنگجویی او چهل سال میگذشت و از روی قانون از جنگ معاف میشد خود او به بهانه گذشتن سال کنار ایستاده کلیومبروتوس[۱] را که پس از مرگ اگیسپولیس به جای او پادشاه گردیده بود به آنان جنگ روانه گردانید.
ولی علت حقیقی کنارهگیری شرم او بود از اینکه اندکی پیش از آن به هواداری مردم فلیاسی با بیدادگری جنگیده بود و کنون هم به هواداری بیدادگرانی با مردم ثبیس میجنگید.
مردمی به نام اسفودریاس[۲] که از لاکیدمومنیان و از دسته بدخواهان اگیسیلاوس بوده در ثیسپیای[۳] حکمرانی داشت و خود مردی بسیار دلیر و بیباکی بود. این اسفودریاس از شنیدن داستان فویبیداس آتش رشک در درونش زبانهزن گردیده به آن میکوشید که به یک کار دلیرانهتر و بزرگتر از کار فویبیداس برخاسته شهرتی بیشتر از شهرت او به دست بیاورد و سرانجام چنین اندیشید که تدبیری به کار برده ناگهان به بندر پیرایوس دست یافته راه آتن را به دریا ببرد.
برخی نیز گفتهاند که پیلوپیداس[۴] و میلون[۵] دو تن از دستگان بویوتیا او را بر این کار واداشتند.
بدینسان که کسانی نزد او فرستاده به عنوان اینکه از هواداران اسپارت میباشند پیام به او دادند که به آن کار برخیزند و چنین میگفتند که جز او هرگز کس دیگری از عهده چنان کار پرشکوهی نخواهد آمد.
اسفودریاس از این سخنان از جا دررفته خودداری نتوانست و به آن کار که در ننگ و ناحقی ماننده داستان کادمیا بود کوشیدن گرفت و قضا را در چابکی و فیروزی به پای فویبیداس نرسید.
زیرا هنگامی که آفتاب دمیدن گرفت هنوز او در دشت تریاس[۶] بود. با آنکه بایستی