پرش به محتوا

برگه:Iranians and Greeks according to Plutarch.pdf/۲۴۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

آنان که دشمنی با اگیسیلاوس کردند درباره آن ایستادگی نمودند آیا به چه حقی چنین کاری شده و چه کسی فویبیداس را به آن واداشته؟

زیرا گمان ایشان به آگیسیلاوس می‌رفت که باعث آن کار باشد. اگیسیلاوس هم بی‌باکانه هواداری از فویبیداس کرده پاسخ می‌داد: باید نتیجه کار را سنجید. اگر به سود جمهوری کرده شده دیگر نباید گفتگو از حق یا ناحق بودن آن به میان آورد.

این گفته از او شگفت می‌نمود. چه او در گفتارهای عادی خود همیشه به ستایش دادگری برمی‌خاست و آن را بهترین نیکی در جهان می‌ستود و چه بسا که می‌گفت:

دلیری بی‌دادگری چه سود دارد.

اگر همه جهانیان به دادگری گرایند دیگر نیازی به دلیری نخواهد ماند.

اگر کسی نام «پادشاه بزرگ»[۱] بر زبان می‌راند او پاسخ می‌داد چگونه بزرگ‌تر از من خواهد بود مگر دادگریش بیشتر باشد؟! که تنها دادگری را میزان بزرگی یک پادشاه می‌شمرد نه زور و توانایی را و این خود دلیل پاک‌نهادی و خردمندی او می‌باشد.

زمانی که با پادشاه ایران پیمان صلح بسته گردید پادشاه نامه‌ای به او نوشته خواستار گردید که با هم رابطه دوستی داشته مهرورزی نمایند. اگیسیلاوس پاسخ فرستاد: رابطه‌ای که میان این دو کشور است بس است و تا این برخاست نیازی به رابطه دیگر نخواهد بود.

بااین‌حال خود او درباره کردارها و رفتارها پا از جاده دادگری بیرون می‌نهاد و این گاهی در سایه دلخواه و هوس خویش بود که دادگری را رها می‌کرد. گاهی نیز به پاس سودمندی کشور به چنین کاری می‌پرداخت.

از جمله در همین پیشامد شهر ثبیس نه تنها هواداری از فویبیداس کرده او را از کیفر رها گردانید. بلکه لاکیدمونیان را هم بر آن واداشت که به ناحق کارمیا را در دست نگه داشته رها نسازند و پاسبانانی در آن دژ نشانده رشته حکمرانی شهر را به دست آرخیاس[۲] و لیونتیداس[۳]بسپارند با آنکه این دو تن خیانت کرده آن دژ را به فویبیداس داده بودند.

از اینجا همگی گمان بردند که فویبیداس را به آن کار آگیسیلاوس برانگیخته بوده و کارهایی که پس از آن پیش آمد این گمان را هر چه سخت‌تر گردانید.


  1. پادشاه ایران مقصود است.
  2. Archias
  3. Leonitidas