سپئردات که از مال تاراجی رسد برداشته و توانگری یافته بودند. او پافشاری داشت که آنها را از دست ایشان برگیرد و همین سختی او باعث گردید که سپئردات بار دیگر هوای خود را تغییر داده به همراهی مردم پافلاگونیا به ساردیس رفت.
اگیسیلاوس از این پیشامد سخت برآشفت زیرا گذشته از آنکه بدینسان یک سر کرده دلاور جنگجویی را با یک دسته سپاهیان از دست میداد خود این داستان که کسی از اسپارتیان تا به آن اندازه تنگدیدگی و آزمندی از خود نشان بدهد ننگی برای او بود که همیشه میخواست از چنین شهرت زشتی اسپارتیان را پاک نگهدارد.
بههرحال پس از دیری فارنابازوس فرصت به دست آورده بار دیگر با آگیسیلاوس رابطه همدستی یافت و آن از جهت اپولوفانیس[۱] پادشاه کوزیکوس بود که دشمن هر دوی آنان برشمرده میشد. اگیسیلاوس بیشتر از او به جایگاهی که قرار داده بودند رسیده در سایه درختی روی گیاهها نشست و چون فارنابازوس به آنجا رسید و پوستهای نرم و قالیچههای زیبا با خود آورده بود از دیدن آن، حال آگیسیلاوس پژمرده گردیده آنها را نگسترد و همچنان بر روی گیاهها برنشست با آنکه رختهای پاکیزه و زیبایی در بر داشت.
فارنابازوس دلی پر از کینه و شکایت داشت و چون اندک زمانی را به خاموشی گذاشت نیکیهایی که در زمان جنگهای پلوپونیسوس به لاکیدومونیان کرده بود و خود کارهای مهم و پربهایی بود یادآوری کرده چنین گفت که به پاداش این نیکیها سرزمین او را ویران ساخته و انبوهی از کسان او را کشتهاند.
اسپارتیان که در آنجا بودند همگی سر به زیر انداختند و این خود علامت آن بود که گفتههای او را تصدیق مینمایند و گواهی میدهند.
ولی اگیسیلاوس پاسخ داده گفت:
ای فارنابازوس آن هنگام که ما با پادشاه ایران که خداوند شماست رشته دوستی داشتیم با شما هم دوستانه رفتار مینمودیم.
ولی اکنون چون از او رشته دوستی را بریدهایم با شما نیز دشمنی میکنیم.
راستی این است که ما شما را یکی از ابزارهای او میشماریم و اگر با شما بدی میکنیم نه از بهر آنکه قصد آزردن شما را داریم بلکه آزردن خداوند شما را خواستاریم.
- ↑ Apollophanis