از اینجا بود که کوروش گذشته از امیدی که به شهرهای زیردست خود در کنار دریا داشت بر هواداری بسیاری از شهرهای درون ایران و نزدیک پایتخت هم امید میبست و به این پشتگرمیها دست به کار شوریدن زده بود.
او نامه نزد لاکیدومونیان نوشته آنان را به یاری خوانده بود که پشتیبان سپاه او باشند و امیدواریها داده بود که آنان که به یاری بیایند هر که پیاده است اسب به او خواهد بخشید و هر که اسب دارد او را بر گردونه (عرابه) خواهد نشانید.
هر که دارای کشتزار است او را خداوند دیه گردانیده خداوندان دیه را دارندگان شهر خواهد ساخت.
هر که در شمار سپاهیان او درآید مزد خود را نه با شمردن بلکه با سنجیدن خواهد دریافت.
هم ستایشهای گزافی از خود نموده از جمله نوشته بود:
من روانم از آن برادرم استوارتر است.
من از برادرم فیلسوفتر و به آیین مجوسی داناتر میباشم.
باده را بیشتر از او گساریده بهتر از او تاب مستی میآورم.
هم درباره برادرش مدعی شده بود:
او چندان ترسناک و چندان فرومایه است که روز شکار بر اسب نشستن نمیتواند و روز بیم بر تخت پادشاهی.
لاکیدومونیان نامه او را خوانده دسته سرکردگانی نزد کلیارخوس[۱] فرستاده به او دستور دادند که فرمانبرداری از کوروش نماید.
بدینسان کوروش بسیج کار کرده آهنگ ارتخشثر نمود.
همراهان او گروه بس انبوهی از مردم آسیا و سیزده هزار تن اندکی کم از یونانیان مزدور بود.
هر روز علت دیگری برای جنبش خود یاد میکرد.
ولی دیری نگذشت که علت راستین آن از پرده بیرون افتاد و تیسافرنیس خویشتن نزد پادشاه رفته چگونگی را به او بازگفت.
- ↑ Clearchus