تریبازوس پاسخ داد:
اگر خواسته باشید جامه دیگری بر تن کرده این یکی را به من ببخشید.
پادشاه جامه را از تن خود درآورده به او بخشید.
ولی گفت:
شرط میکنم که آن را بر تن خود نکنی.
لیکن تریبازوس که مرد سبکسر و بیپروایی بود همینکه آن جامه را گرفت بیدرنگ بر تن خود کرده و آنگاه گردنبند پادشاهی را به گردن آویخته و خویشتن را با آرایشهای زنان بیاراست.
این کار او که پاک مخالف قانون بود و همه را به گفتگو برانگیخت پادشاه خشم از آن نگرفت بلکه خندیده چنین گفت:
تو از من اجازه داری که خود را همچون زنی بیارایی و جامه پادشاهی را همچون احمقی بر تن خود کنی.
همیشه رسم بر آن بود که بر سر خوان پادشاه جز مادر و زن عقدی او نمینشست (آن یکی بالا دست شاه و این یکی زیردست او.)
ولی ارتخشثر دو برادر کوچک خود اوستانیس و اوکساثریس را نیز بر سر خوان خویش مینشاند.
آنچه بیش از همه مایه شگفت و خرسندی همه ایرانیان بود داستان گردونه (عرابه) زن او استاتیرا[۱] بود که همیشه چون در بیرون پیدا میشد پردههای آن را پایین میآوردند و به همه زنان ایرانی اجازه میدادند که نزدیک آن آمده به بانوی کشور خود درود بگویند و از اینجا مردم آن زن را سخت دوست میداشتند.
با این همه ستودگیهای ارتخشثر کسانی که همیشه به اندیشههای ساختگی میپردازند و همواره از تغییر اوضاع لذت میبرند مدعی این اندیشه بودند که زمانه پادشاهی کوروش را خواستار است چرا که او مردی والاهمت و جنگجویی زبردست است و همیشه نگهداری از هواداران خود میکند.
پادشاهی هخامنشی را با آن پهناوری نیازمند پادشاهی چون کوروش میپنداشتند.
- ↑ Statira