میشود، که پسری بیابد، که روزی امکان داشته باشد، به ریاست خانواده برسد[۱].
نوع دیگر هم از فرزند خواندگی متداول بود و آن همین است، که ما معمولا آن را «تبنی» میگوییم. در این صورت پدر و مادر، که طفلی را به فرزندی میپذیرفتند، حق ارث بردن از او نداشتند: اگر این قسم فرزند خوانده، که مادرش زنی ممتاز (پادشاه زن) بوده، قبل از سن بلوغ میمرد، دارایی او به ناپدری او میرسید[۲].
در باب ارث مقرر بود، که زن ممتاز و پسرانش یکسان ارث ببرند، اما دختران شوهر نکرده را نصف سهم میدادند. چاکر زن و فرزندان او حق ارث نداشتند، ولی پدر میتوانست، قبلا چیزی از دارایی خود را به آنان ببخشد یا وصیت کند، که پس از مرگ به آنان بدهند[۳].
برای مراقبت در اجرای قوانین نظاری معین میکردند. چون کسی بدرود حیات میگفت، بایستی موبدان مطابق مقررات وصیتنامه، بتقسیم اموال او بپردازند و اگر میت چیز نداشت، مصارف تجهیز جنازه و نگاهداشت فرزندان او را هم موبدان کفایت میکردند. چنین مقرر بود، که «ابدال ابناء ملوک همه ابنا ملوک باشند و ابدال خداوند درجات هم ابناء درجات»[۴].
اگر کسی در وقت مردن قسمتی از اموال خود را باشخاص بیگانه میداد و وارث قانونی خویش را محروم میکرد، این عمل او صورت قانونی نداشت، مگر برای تأدیه دینی یا نفقه زنی[۵]یا پرستاری اولاد و پدر یا پیرمردی، که در ظل
- ↑ ایضاً، بخش ۵۴، فقره ۱۲-۱۰. قواعد مربوط بقبول فرزند در نسکهای هوسپارم و سکاذم وجود داشته است. دینکرد، کتاب هشتم، فصل ۳۶، فقره ۱۳ و فصل ۴۳، فقره ۱۴.
- ↑ حقوق ساسانی، ج ۳، ص ۷.
- ↑ حقوق ساسانی، ج ۵، ص ۱۴، یادداشت ۴ و ص ۳۵، یادداشت ۳؛ زن، ص ۱۴-۱۳.
- ↑ نامه تنسر، دارمستتر، ص ۲۲۴ و ص ۵۲۸؛ مینوی، ص ۲۱.
- ↑ در اینجا مقصود زن غیر ممتاز است، زیرا زن ممتاز از جمله اقربای نزدیک محسوب میشده است.